اسطورهها و داستانهای کهن هر قومی، بخشی از واقعیت هر
جامعهای است که آرزوهای آن قوم را برملا میکند. یکی از داستانهای حماسی ایران که
به نظر بسیاری از پژوهشگران حوزه ادبیات و
فرهنگ میتوان آن را در ردیف داستانهای اساطیری و کهن الگوهای حماسی قرار داد،
داستان حماسه آفرینیهای بانوگشسب دختر رستم پهلوان حماسی و اسطورهای ایران زمین
است.
همه ما نام گردآفرید را شنیدهایم ؛ زنی که در نبرد معروفش با سهراب حماسه میآفریند،
اما کمتر کسی با نام بانوگشسب آشناست. حماسه آفرینیهای او آنقدر اهمیت دارد که در
منظومهی گُشَسب نامه یا بانوگشسپ
نامه به زبان فارسی دلاوریهای او سروده شده است. این منظومه در حدود یکهزار بیت است وتنها حماسهی ملی ایران زمین است که پهلوان
دختری، قهرمان داستان است. نام او در فرامرز نامه، شهریارنامه و بهمن نامه و شاهنامه
فردوسی نیز آمده است. نام او بانو گشسب است یعنی بانویی که دارنده اسب نر است یا
پهلوان بانویی همانند اسب نر است.
از نظر خانم
مهرانگیز کراچی، «بانوگشسب کهن الگو و صورت نوعی زنی است که به شکل زنی پیکارگر
متجلی است. پهلوانی هنرمند، زیبا و از همه مهمتر جنگجویی بیمانند که همآوردی از
جنس خود نمییابد و با مردان میجنگد» و آنها را نیز شکست میدهد. او پهلوانی
مقتدر، خردمند و فرزانه تصویر شده است که رایزنِ همای پادشاه ایران نیز هست. بانو
گشسب دختری است سرکش و توانا.
در شعر فارسی زنان
یا معشوقهاند یا حماسه آفرین و بانوگشسب حماسه آفرین است. در منظومه بانوگشسب
نامه، نقش جنسیتی زن در ادبیات فارسی تغییر کرده است، او تصویری منحصر بفرد دارد و
این تصویر آنقدر یگانه است که در وصفش منظومه ای حماسی سروده شده است. او از عشوهگری
و رفتارهای قالبی زنانه مانند نرم خویی، لطافت، افسونگری، عاشق پیشگی و فتنه
انگیزی دور است. دلاوری است که در میدان نبرد همدوش مردان و با مردان میجنگد. او
نقش کلیشهای زن در ادبیات فارسی را در هم شکسته ، او معشوقه، جادوگر و همسر و
مادر نیست؛ درست است که دختر رستم و خواهر فرامرز است و بعدها همسر گیو میشود اما همه این نقشها از آن رو
اهمیت دارد که جایگاه رفیع او را در کنار چنین پهلوانانی نشان دهد. این جایگاه
رفیع باعث شده است که کتابی درباره او نوشته شود. این فردیت، یگانگی، شخصیت قاطع و
جسوری که مرزبندی مشخصی با بقیه زنان شعر فارسی همچون شیرین، لیلی، رودابه، تهمینه
و.. دارد، آیا برآمده از نیاز جامعه ای نیست که به چنین زنی نیاز دارد؟ زنی که میخواهد
تقدیر و سرنوشتش را خودش رقم بزند و حتی برای آن میجنگد.
قصه بانوگشسب چه
واقعی و چه اسطورهای و چه حماسی؛ داستان زنی است تلاشگر، هوشیار و خودآگاه که چون
به عصر پهلوانی تعلق دارد با ارزشهای همان عصر نیز توصیف میشود، شجاعت و مبارزه
... و او میخواهد با توسل به همان ارزشها هویت خود را اثبات کند. او در نبرد با
پدرش رستم(که برای مراقبت از او و فرامرز) چهره اش را پوشانده، پیروز می شود و با
شمشیرش نقاب پدر را میشکند و چهره اش را برملا میکند. این نمادی از استقلال و
غلبه بر سلطه پدرانه رستم است.
من آن رستم زال را
دخترم
فروزنده در برج
چون اخترم
چو از گوهر او بود
گوهرم
بهر سروری در جهان
سرورم
بانوگشسب با خواستگاران
و عاشقانش نیز میجنگد و آنها را از میان برمیدارد.. وقتی سه شاه هندی به زال با
نوشتن نامهای از بانو گشسب خواستگاری میکنند رستم چاره را در آن میبیند
که خواستگاران با دخترش نبرد کنند و او را از روی زین بربایند. پیشنهاد رستم در
واقع بازمانده سنت ازدواج ربایشی در جوامع پدرسالار است که دختر حق هیچ انتخابی
نداشته است. بانوگشسب با این رسم جامعه پدرسالار آشکارا نبرد میکند و خواستگاران
را در نبردی تن به تن از میان برمیدارد.
ز روم و ز چین و ز
ترک و تَتار
هر آن کس که وی را
شدی خواستار
چو بادی به کشتی
شدی بارکس
نبد مرد میدان او
هیچکس
پس از این ماجرا
همه پهلوانان و سرداران نامی ایران خواستار ازدواج با او میشوند و با هم به نزاع
برمیخیزند. رستم که میداند آنان نیز در نبرد به دخترش شکست میخورند و جان پهلوانان ایران زمین در خطر است، تدبیری میاندیشد؛
فرشی میگستراند و از آن چهارصد مرد جنگی
میخواهد روی آن بنشینند تا رستم فرش را بتکاند و هرکس روی فرش ماند و تاب آورد به
همسری دخترش برگزیده شود... تکاندن این فرش نیز به بانوگشسب واگذار نمیشود و پدر
هم برای گزینش خواستگاران تصمیم میگیرد و هم خودش فرش را میتکاند... بانو گشسب
نیز نارضایتی خود را در شب عروسی شان نشان میدهد:
زتندی برآشفت
بانوگرد
نمود آن جهان جوی را دستبرد
بزد بر سر گوش او
مشت سخت
بدان سان که افتاد
او از روی تخت
دو دست و دو پایش
به خم کمند
ببست و به یک گوشه
اش اندرفکند
او در شب زفاف دست
و پای گیو را میبندد و به گوشهای میافکندش و رهسپار شکار میشود. این در واقع
اعتراض به پدری است که حق انتخاب همسر را از او سلب کرده است، اگرچه با پهلوانترین
و اصیلترین قهرمان روزگار ازدواج کرده است و زمانی میگذرد تا با پادرمیانی رستم
بانو گشسب روی خوش به گیو نشان میدهد. بعدها بیژن از او زاده میشود.
از احساسات و عشق
ورزیدن بانوگشسب نیز مانند همه زنان حماسههای ایرانی سخنی به میان نیست. ارزشهای
ویژه این زنان شجاعت و شرم و خردمندی است... زنان عاشق پیشه شاهنامه فردوسی نیز ایرانی نیستند؛ تهمینه،
رودابه، سودابه و...غیرایرانیهاییاند که عاشق پهلوانان ایرانی میشوند. ما از
احساسات بانوگشسب نیز چیزی نمیدانیم اما او نماد زنی است که با درآمیختن لطافت و
زیبایی و خرد و مهربانی و پیکارگری برمحیط و فضایی که زن در آن ناگزیر از پذیرش و
سکوت است چیره میشود.
منصوره موسوی
منتشر شده در دوهفته نامه شهربانو
25تیرماه97
لینک سایت برای نسخه پی دی اف: