۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

ما که هستیم؟

به این نوشته ها نگاه کنید:

مناجات .... با خدا: خدایا ما کسی رو نداریم خواهشا موظب خودت باش.

نمونه چک نوشتن یک .... 231000 ریال معادل دوسه هزار تومان.

... موز می خوره پوستش رومی چسبونه به دفتر خاطراتش.

تهرانیه میره ..... پولش می افته روی زمین، جرات نمی کنه برش داره.

ما هر روزدر موبایل یا در گفتگوهای روزمره با این نوع نوشتار و گفتار مواجه ایم. به همین دلیل به راحتی میتوانیم جاهای خالی را با قوم مورد نظر پرکنیم!!

چند روز پیش در یک مهمانی بین چند تن از دوستان اختلاف نظری پیش آمد بر سر اینکه آیا ما مردم با فرهنگ و ادبی هستیم یا خیر؟ دسته اول هنر را نزد ایرانیان می دانست و بس و دیگر ملل را دزدانی که فرهنگ و ادب را از ما یاد گرفته بودند و دستاوردهای مادی آن را هم به یغما برده بودند و ما صادر کننده فرهنگ و ادب به دنیا که هستیم بماند آنها هرگز ستاره های درخشانی چون فردوسی و حافظ نداشته و ندارند...

دسته دوم ما را عقب ماندگان فرهنگ و ادبی می دانست که در پیشگاه سایر ملل متمدن و با فرهنگ شرمسار است. دستاورد این ملت ریاکاری و دروغ و جاسوسی و چاپلوسی و دغلبازی بوده و هست... و تصور کنید این جنگ مغلوبه را و صدایی که به صدا نمی رسید... علی لاخصوص که یک طرف بحث زن باشد و طرف دیگر مرد. علاوه بر جنگ و مغلوبه فرهنگی، جنگ و مغلوبه جنسیتی هم می شود و...

فردای آن روز از طرف فرد دسته اولی اس ام اسی مانند یک از اس های بالا آمد. طبق معمول فورا پاک کردم. اما فکری به ذهنم چسبید و رهایش نکرد. ما چه می کنیم و ما که هستیم؟

دکتر شریعتی در هویت ایرانی – اسلامی ایرانیان را قومی می داند که توانسته با فرهنگ غنی که دارد اقوام دیگر را مغلوب فرهنگ خود سازد . مغولها وقتی از ایران رفتند که عرفای بنامی تحت تاثیر عرفان ایرانی داشتند.. عربها از ایرانیان آداب حکومت داری یاد گرفتند و ترکهای سلجوقی و غزنوی ووو... و آقای خاتمی در سخنرانی خود در دوره ریاست جمهوریش گفت: ایرانی مسلمان شد اما عرب نشد. ... و دیگرانی که به ستایش ایران و فرهنگ ایرانی لب به سخن گشوده اند.

اکنون اما زمانه ی سرعت و خلاقیت و جهانی شدن است و در جهان باید نشان داد که چه در آستین داری؟ جهان را امروزه آن صبوری نیست که به گذشته دور تو چشم بدوزد و تو را ارزیابی کند او به امروز تو به دیده ناباوری و شگفتی می نگرد. او از گذشته تو می داند. او اما تو را اینگونه می بیند که هستی، نه آنچه بوده ای. اگر احترامی هست به گذشتگان توست و نه به تو. تو که فضلی نیندوخته ای هیچ، کمر به نابودی فضل گذشتگانت بسته ای. کو آن نغمه های دلنشین موسیقی که عارف و میرزا عبدالله و دیگران خلق کردند هنوز که خیلی دیر نگذشته است؟ کو مینیاتورهای بهزاد؛ یک قرن از آن دوره شده است که بگذرد؟ کدام دانشجوی دانشگاه نام اینها را می داند؟ کو آن قصه ها و افسانه های باستانی؟ زبانی که دارد تبدیل به یک فارسی مجهول الهویه فرهنگسرای ادب فارسی می شودهمان زبانی است که جمال زاده گفت شکر است؟!!

گیرم پاسخ این باشد که سیستم رسمی دارد اینها را تحمیل می کند و ادبیات فاخر ما از آن ها جداست و ما شاعران و نویسندگان گران مایه داریم... و می دانیم که با چه محنتی دارند کوله بار ادب کشور را بر دوش می کشند. اگر بیم جانشان نباشد، غم نانشان نباشد که هست.

فرهنگ و ادب عامیانه (فولکلورها) کجاست؟ این بخش فرهنگ در چه حال و احوالی است؟ در جایگاه امن تخریب فرهنگ و ادب ایستاده ایم وبر تنور بی فرهنگی می دمیم. لرها، ترکها ، اصفهانی ها، رشتی ها، قزوینی ها و.... همه را به حد مشکئز کننده ای تحقیر می کنیم و این تحقیر تا آن حد پیش رفته است که به یک باور تبعیض آلود تبدیل شده است. بی آن که یک لحظه فکر کنیم ایرانی بدون موسیقی، بدون مینیاتور، بدون رقص، بدون نجوم، بدون جامعه شناسی، بدون فلسفه ، بدون تاریخ و بدون این اقوام که چون حاشیه زیبای قالی دور تا دورش را گرفته اند نامش چیست و در کجای جغرافیاست؟

۳ نظر:

دمادم گفت...

حکایت من آنم که رستم بود پهلوان است. حکایت ما و بحث بی پایان ما بهترینیم یا بدترین و ماندن در همان نقطه ی اول. دور باطل تاریخ ما.

ناشناس گفت...

و امروز
آن قدر شفافيم
كه قاتلان درونمان پيداست

و دريای شهرمان
چنان خسته ست
كه عنكبوت
بر موج هايش تار می بندد

كاش كسی اين مارها را عصا كند
و كاش آن كه استخوان هايم را می ليسيد
شعرهايم را از بر نبود

...
زنبورها را مجبور كرده ايم
از گل های سمی
عسل بياورند
و گنجشكی كه سال ها
بر سيم برق نشسته
از شاخه ی درخت می ترسد

با من بگو
چگونه بخندم
وقتی كه دور لب هايم را مين گذاری كرده اند

ما كاشفان كوچه های بن بستيم
حرف های خسته ای داريم
اين بار پيامبری بفرست
كه تنها گوش كند




مجموعه ی شعر
"سطرها در تاريكی جا عوض می كنند"

گروس عبدالملکیان

Unknown گفت...

ممنون از ارسال شعر زیبای که فرستاده اید. خوب طبیعی است که زبان شعر خیلی کارآمدتر و گویاتر است. درود برشما