۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

چالشهای زنان هنرمند ایرانی


کسی را می شناسم من
دیروز با دوستی صحبت می کردم درباره آموزشهای هنری و معضلاتش در ایران... تا به اینجا رسیدیم که چندین ساله اموزش دختران به اجازه والدین –پدر- وابسته شده. از فرستادن آنها به مدرسه بگیر تا دانشگاه و اموزشگاههای هنری ... و حالا که بالاخره به هر دلیلی راه برای آموزشهای عمومی نسبتن هموار شده آموزشهای هنری همچنان درگیر پیچ و تابهای تعصبات و باورهای عرفی و دینی و... باقی مونده. وقتی سرگذشت زنان آواز یا موسیقی یا سینما و تئاتر را در ایران می شنویم حس عجیبی پیدا می کنیم از مبارزه انها برای یک خواسته ی خیلی ساده مثلن خواندن یا بازی کردن روی صحنه یا .. و اندوهی که وجودمان را فرا می گیرد از رنج ومحنتهایی که آنها نسبت به همگنان مردشان در همان رشته متحمل شده اند کسی مثل پوران با آن صدای اسمانی و زلال که آخرش هم سرطان امانش را می گیرد یا هایده و دلکش و ... یا هنرمندانی مانند سوسن تسلیمی و شهلا ریاحی و ... ولی اینها هرچند به دشواری بالاخره توانسته اند به پایگاه خود دست یابند. اما در زمانه ی کنونی راه هنر و آموزشهای هنری آنچنان ناهموار است که می بیبنیم در این سی ساله در عرصه آواز، ستاره ای ندرخشیده است و در عرصه موسیقی و تئاتر و سینما هم هرکسی هنری نشان داده است، خیلی زود به حاشیه رفته که ستاره سازی ممنوع بوده است و..
ما در بررسی ممنوعیتها برای آموزشهای هنری دختران با سه عرصه روبروییم: عرصه خصوصی و عرصه عمومی و عرصه دولتی.
در عرصه دولتی از ابتدای انقلاب تاکنون تلاش بر محدودیت و ممنوعیت زنان در هنر بوده است . از موسیقی و رقص و آواز و بازیگری بگیر تا مجسمه سازی و نقاشی و ... و تلاش شده است که خلاقیتهای هنری زنان یا کاملن نادیده گرفته شود یا با وضع قوانینی محدود کننده به خاموشی گراید و یا به عرصه های دیگری که به نظر آنها کم خطرتر!!! قلمداد می شده سوق داده شود مثل عکاسی و نقاشی و بویژه صنایع دستی... قوانینی که در بطن خود اشاعه دهنده ی انواع توهینها به زنان هنرمند بود . وقتی قانون به صراحت دلیل محدودیت زنان در عرصه بازیگری یا آواز را و دلیل ممنوعیت رقص را اشاعه فحشا اعلام می کند آیا راه برای این تصوربازنخواهد شد که زنان بازیگر یا خواننده در معرض فسادند و رقصنده ها هم که کلن فاسدند؟! و کدام زنی هرچند مقتدر می تواند در مقابل چنین تندبادی بایستد؟ که در جامعه ما ایستاده اند!
برای مقایسه بهتر خواننده ای مثل هایده را در نظر بگیریم . او فقط با مخالفت پدرش و همسرش روبرو بوده است و وقتی از سلطه آنها خود را رها می کند دیگر با موانع قانونی و عرفی که قانون به آن دامن می زند روبرو نیست.
بنابراین این عرصه بررسی قوانینی را دربرمی گیرد که بنایش محدودیت زنان است و از بازگویی آن نیز هیچ ابایی نداشته اند. این قوانین به همه عرصه های هنری و حتی ادبیات و داستان و شعر نیز هجوم آورد؛ خلق هر اثر هنری برای زنان، توسط زنان و درباره زنان باید تابع قوانینی خاص می شد؛ سانسور.
بنابراین قوانین :
زنان در برخی عرصه ها مطلقن نباید فعالیت کنند؛ آواز، رقص
زنان در برخی عرصه ها با رعایت قوانین که به مراتب سخت تراز قوانین مربوط به مردان در همان زمینه است می توانند فعالیت کنند مثل بازیگری سینما و تئاتر و موسیقی ( موسیقی با محدودیت بیشتری)
زنان می توانند به فعالیت هنری خود با رعایت بسیاری از شرایط و نه صرفن قوانین ادامه دهند. هنرهایی مثل عکاسی و صنایع دستی و خطاطی( ین شرایط نانوشته به حداقل رساندن روابط و برخورد زنان با مردان است)
حضور زنان در سوژه های هنری باید با رعایت اخلاق و تقوایی باشد که سفارش شده . آنها باید عفیف، نجیب، آرام، متین، محجبه باشند طوری که گویی در اجتماع زنی برخلاف اینها وجود ندارد. حتی سخن گفت از اشیا با صفاتی که ممکن است یادآور زنانگی باشد ممنوع است . سخن گفتن در ادبیات داستانی از سینه کوه و اتاق لخت و...
باری برعرصه دولتی حرجی نیست که آنها به قصد قربه الی الله آمده اند و می خواهند خلایق را راهی بهشت کنند آنهم فقط از راه خودشان و باور ندارند که راههای رسیدن به خدا به اندازه خلایق است.

در عرصه عمومی اما داستان چیزی دیگری است مردم چه مرد و چه زن دوست دارند آواز زیبای زنی را بشنوند یا حتی به حرکات موزون و طناز او نگاه کنند و گاهی از او تقلیدی هم بکنند یا فیلمهایی را ببینند که زنان هنرپیشه بدون حجاب در آن باز ی می کنند مثل فیلمهای قبل از انقلاب اما دوست دارند اینها مربوط به گذشته باشد. آنها از هنرمندی که امروزه آنهم در ایران این کار را بکند خشنود نیستند. آنها بهتر می دانند هنرمندان در همان لس انجلس به کار خود مشغول باشند یا فیلمها همان فیلمهای قدیمی فردین و بیک و بهروز و ... باشد. حالا اگه خیلی دلشان خواست اجرای زنده ای هم ببینند میروند دوبی یا ارمنستان و برمی گردند.در ته ذهن اینها هنرمندان فاسدند و دامن خانواده شان را آلوده می کنند!
انها عادت دارند درباره زندگی شخصی هنرمندان پچ پچ کنند و حتی آن را وارونه نشان دهند. برخورد عرصه عمومی به خصوص در مردان معطوف به دخترانشان است؛ مبادا ورود آن ها یا ارج گذاریشان باعث کشش دخترشان به این نوع هنر شود ! بازگشایی مدارس هنری دخترانه شاید یکی از نگرانی های عمده عرصه عمومی است که عرصه دولتی آن را پوشش می دهد. (وقتی قوانین با قید رواج فحشا و فساد از هنر یاد می کند) جامعه طالب زیبایی از هر نوعی هست اما نمی خواهد در خلق آن شراکتی یا دخالتی داشته باشد. تغییر این عرصه به زمان و اموزش نیاز دارد.
و اما عرصه خصوصی که فاصله ظریفی با عرصه عمومی دارد و روابط خانواده و اعضایش را دربر می گیرد. در جامعه ی ما همواره مردان تصمیم گیرنده اند بنابراین سرنوشت هنری دختران نیز در ید مردان خانوده اعم از پدر و برادر و همسر است. که طبیعتن با توجه دو عرصه عمومی و دولتی و نگاه غضب آلود آنها به هنر کمتر پدر یا برادری یا همسری این عرصه را برای زنان هنرمند باز می گذارد. اگرهمسر شهلا ریاحی پای او را به عرصه هنر باز کرد که این هنرمند از او سپاسگزاری می کند، به این دلیل بود که سایر عرصه ها ممانعتی نداشتند. اما اکنون زنان و مردانی می توانند دخترانشان را در این عرصه یاری دهند که باورهایی را که در عرصه عمومی و دولتی رایج است باور نداشته باشند و بتوانند در دخترانشان این مقاومت را ایجاد کنند که بدون هراس به خلاقیتهای هنری شان ادامه دهند.
اما متاسفانه مردانی را می شناسم ، به وفور، از یادگاران دهه شصت که همنوا با عرصه دولتی و عمومی به تحقیر و ممنوعیت و محدودیت دخترانشان در فعالیتهای هنری مشغولند و استعدادها را می سوزانند و اگر دوره هایی از کتاب سوزی در حافظه تاریخ مانده باشد اینهم دوره ای است از سوختن استعدادها...
و خوشبختانه زنان و دخترانی را می شناسم من ، به وفور، که علیرغم همه موانع و محدودیت های نفس گیر به آموزشهای هنری مشغولند. سازهایی که در خفا نواخته می شود، صداهایی که در خفا به آواز بلند می شود و بومهایی که در خفا رنگ می گیرد.... زنانی که حتی از پشتوانه ی یاری مردانی چون همسر اسماعیل ریاحی، قوامی، خالقی،... محرومند.