۱۳۹۴ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

جنگ یا آزادی

در این باره بحثی میان کولت اودری و سارتر را به خاطر می آورم . کولت اودری از ناکامی های جمهوری خواهان اسپانیابه قدر منقلب شده بود که در سیاست دیگر به هیچ چیز اعتقاد نداشت. او می گفت:  «همه چیز بهتر از جنگ است.» سارتر جواب می داد « همه چیز نه، فاشیسم نه» سارتر دارای روجیه جنگجویی نبود او در این هنگام ، در سی ام سپتامبر بدش نمی آمد دنباله زندگی غیرنظامی اش را بگیرد. با این همه پیمان مونیخ را به عنوان خطایی در نظر می گرفت و معتقد بود که یک عقب نشینی تازه کاری جنایتکارانه خواهد بود و ما با مصالحه شریک تمام تعقیب ها و کشتارها خواهیم بود. من هم از این فکر بیزار بودم . ده ها هزار یهودی بودند که برای فرار از اردوگاهها و شکنجه ها در دنیا آواره بودند . ماجرای سن لوئی کاری کرد که هراس وضع آنها را با تن خود لمس کنیم.  نهصد و هجده یهودی در هامبورگ به کشتی نشسته بودند تا عازم کوبا شوند، دولت کوبا آنها را پس زده بود و ناخدای کشتی دوباره عازم آلمان گشت، تمام این عده با پیمانی جمعی هم قسم شدند که با هم بمیرند نه این که به هامبورگ بازگردند. آنها هفته ها سرگردان ماندند تا {بالاخره }هلند، انگلستان و فرانسه رضایت دادند که آن ها را پناه دهند. به همین ترتیب بسیاری کشتی های دیگر، سرنشین های بینوایی را که هیچ کشوری نمی خواست بپذیرد، از این ساحل به ساحل دیگر می بردند. دیگر وقت آن بود که به این بیرحمی ها که خودپسندی ما مدتی زیاده از حد، تحمل کرده بود پایان داده شود.
با این همه تصاویر جنگ گذشته به سویم باز می گشت. بر اثر انساندوستی یک میلیون فرانسوی را به مرگ محکوم کردن چه تناقض گویی غریبی بود! سارتر جواب می داد که نه پای انساندوستی در میان است و نه هیچگونه اخلاق انتزاعی. ما در معرض خطر قرار داریم . اگر هیتلر را از پای در نمی آوردیم فرانسه تقریبا سرنوشت اتریش را پیدا می کرد. من مانند کولت اودری و بسیاری از شاگردان الن می گفتم «فرانسه ی در حال جنگ بدتر از فرانسه ی نازی شده نیست؟» سارتر سر تکان می داد :« من نمی خواهم مجبورم کنند که دستنوشته هایم را بخورم. نمی خواهم که چشم های نیزان را با قاشق قهوه خوری بیرون بیاورند»!  خیلی خوب، تسلط نازی ها تمام معنای زندگی ما روشنفکرها را از آن سلب می کرد ، اما اگر تصمیم گیری به عهده ما گذاشته شده بود آیا جرات می کردیم که چوپان های آلپ  و ماهیگیران دوارنانه را بفرستیم که برای دفاع از آزادی هایمان خود را به کشتن دهند؟ سارتر جواب می داد که این مسئله به خود آن ها مربوط می شود. آن ها اگر علیه هیتلر اسلحه به دست نمی گرفتند بدون شک روزی ناگزیر می شدند که برای او بجنگند. در فرانسه ای {اشعال شده}شده یا به صورت رعیت درامده ، کارگران، دهقانان ، بورزواها، همه و همه رنج می برند؛ با همه به صورت شکست خورده ، افرادی پایین تر از انسان رفتار می شد و آنها همه فدای عظمت رایش می گردیدند.
سیمون دوبووار. خاطرات جلد دوم ص 444 و 445

قسمتی از متن رو که به نظرم به روزگار فعلی ما  در خاورمیانه شباهت داشت گذاشتم... ولی متاسفانه ترجمه آقای صنعوی پراز اشتباه و بدون ویرایش است و خوندنش رو گاهی طاقت فرسا می کنه با این وجود حیفم میاد این کتاب رو نخونم.