۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

چه کسی متجاوز است؟

مدتی این مثنوی تاخیر شد...
حوادث تجاوز در اصفهان و کاشمر و استخر امیرآباد خیلی ذهن و روانم را به هم ریخت و مدتی طول کشید تا بتوانم از این آشفتگی خارج شوم و موضوع را مورد تحلیل قرار دهم.
نگاه خرد به این پدیده:
- دیوار نوشته هایی که معمولن در ورودی شهرها به چشم می خورد؛ دیوار نوشته های مدرسه ها ی دخترانه، پارکها و تفریحگاهها در این سالها حکم متجاوزی را داشته اند که گاه با تمسخر و گاه با اندوه و نفرت با آن روبرو شده ایم. دیوارنوشته هایی که در ذهن همه ما حک شده و به شخصیت همه ما اعم از زن و مرد توهین و تجاوز روا داشته است؛ «زنان کوچه نشین عروس شیطانند»، «بی حجابی زنان از بی غیرتی مردان است» و... این ذهنیت را در بسیاری تقویت کرده است که زنانی که بی حجاب تلقی می شوند ، آرایش می کنند، در مهمانی های مختلط شرکت می کنند و یا حتی قیافه های شادی دارند، محتاج نگاههای هوس الودند و فاسدند.
- آموزه های دینی و اجتماعی مدارس از دوران ابتدایی تا دانشگاه که تاکید بر برتری زنان بر مردان دارد و زنان را ضعیف، شکننده، جنس لطیف و جنس پست و جنس دوم می شمارند و جای آنها را در خانه و آشپزخانه و شغل آنها را زاییدن و بچه داری معرفی می کنند و مردان را جنس قوی و نیرومند و برتر می شمارند و اگرچه وجودش برای صیانت از خانواده لازم است اما او به کار ساختن جهان مشغول است و اوست که از دامن زن به معراج می رود و نه زن... این آموزه ها که در اثر تکرار سالیان ملکه ذهن زنان و مردان جامعه می شود، در کنار آن دیوار نوشته ها ، چیزی به جز بی هویت کردن و ترس او از دنیای خارج را بدنبال ندارد.
- قوانین حقوقی که بر همگان آشکار است چقدر برای حیات زیستی و سلامت اجتماعی و روانی زن ارزش قائل است . این قوانین رسما زن را نصف یک انسان (مرد) در نظر می گیرد و عملن هویت انسانی را از او سلب می کند. نگاه حقوقی به زن نگاهی ابزاری است چرا که زن را ابزاری در خدمت مرد می داند در نتیجه برای او ارزش و اهمیتی معادل یک انسان قائل نیست و ان چه را هم که برای او در نظر گرفته نه برای حفظ شخصیت انسانی او بلکه به خاطر منافع خانواده و اجتماع است.
- ممنوعیت روابط دختر و پسر از جزئی ترین و کم اهمیت ترین روابط گرفته تا غیرمعمول ترین شکل آن ! که دختران و پسران پس از آشنایی با هم مجبورند کوچکترین ارتباط( مثل دست دادن ) را پنهان انجام دهند، در نتیجه این روابط یا درهمان ابتدا قطع می شود و آنها مجبور می شوند به شیوه های سنتی ازدواج کنند در حالی که ساختارهای اجتماعی روابط مدرن تری را می طلبیده و یا این روابط را بصورت مخفیانه و «زیرزمینی» گسترش دهند که هرکدام بلاها و آفتهای خاص خود را دارد . گرایش به هم جنس گرایی (درحالی که آنها واقعا هم جنس گرا نبوده اند) یکی از این روابط غیرمعمول است.
- نبود نهادهای حمایتی از زنان و دخترانی که خانه را ترک می کنند و سیستم پدرسالارکه درمقابل این تجاوزها سکوت می کند و گاه حق را به متجاوز میدهد ولو بطور ضمنی ،در تجاوز و ربودن زنان بی تاثیر نیست. - شکست خانواده در کنترل زنان و دختران با روشهای سنتی - عدم آموزش درست به دخترانی که خانه را ترک می کنند از سوی نهادهای آموزشی و تکیه کردن صرف به نهی کردن و گاه تلاش برای برگرداندن آنان به خانوده هایی که در آن احساس نا امنی می کرده اند و برای همین انجا را ترک کرده اند. همه اینها به یکنوع رفتار خاص دامن زده است که من نام آن را «گرسنگی جنسی» می نامم که ناشی از ذهنهای به شدت سکسی شده است. فروید در تحلیل مسائل روانی از خود و نهاد و ناخودآگاه استفاده می کند در نظر او وقتی غرایز(نهاد) بوسیله خود مورد بی مهری قرار می گیرد( سرکوب می شود) در ناخودآگاه مسکن می گزیند و در موقع مناسب خود را نشان می دهد اگر این سرکوبی مداوم باشد و غرایز نتوانند به خواسته شان برسند در رفتارهای بیمارگون خود را نشان می دهند و فرد دچار بیماری های روانی از جمله وسواس می شود. حال اگر این سرکوبی در باره افراد یک جامعه اتفاق بیفتد یعنی افراد جامعه بصورت دسته جمعی مجبور شوند غرایز خود را سرکوب کنند چه می شود؟
بنظر می رسد علاوه بر ابتلا به انواع بیماری های روانی و وسواس، حساس شدن بیش از حد افراد روی مسائل جنسی نیز از عوارض آن است و نشانه های این سرکوبی در فرمهای دیگری خود را نشان می دهد؛ به عنوان یک بیماری همه گیر؛ در ادبیات ( طنزهایی که من به آن عنوان طنز زیرزمینی می دهم، مثل جک ها و اس ام اس ها و متلک های جنسی) در معماری(بعضی بناها شبیه برخی اعضای بدن ساخته می شوند، نه عمدی بلکه کاملن غیر عمدی و ناخوداگاه) و در روابط جنسی زن و مرد که شکلهای انحرافی به خود می گیرد(مازوخیستی و سادیستی) و افرادی که در معرض این روابط جنسی هستند به خاطر تابو بودن آن در جامعه (ترس ازآبرو) هرگز به هیچ مشاوره یا وکیلی مراجعه نمی کنند. در علاقه به روابط جنسی خارج از قاعده مانند علاقه به رابطه جنسی از طریق اینترنت و ماهواره، رابطه جنسی با محارم ، با کودکان، تجاوز و شدیدترین نوع آن تجاوزگروهی.
نگاه کلان:
آنچه که پس از انقلاب بنام انقلاب پابرهنگان مرسوم شد، رواج نوعی خود برتربینی در قشرحاشیه نشین جامعه به خصوص در بین مردان این قشر، تشدید تضادهای طبقاتی و در مقابل هم قرار گرفتن طبقات بالا و پایین و حذف تدریجی طبقه متوسط، در مقابل هم قرار گرفتن قومیتها ، نژادها، مذاهب، و افکار متفاوت، در مقابل هم قرار گرفتن گروههای اجتماعی و ایجاد و گسترش این تفکر که زنان به لحاظ اجتماعی گروهی جدا از مردان هستند و کهتر از آنان، جریان اجتماعی شدن مبتنی بر مردسالاری در همه رسانه ها، فقر سواد و فقراشتغال به ویژه در بین زنان، گرایش به تبعیت بی چون و چرا به جای رشد تفکر خلاق، درز کردن اخبار مربوط به شکنجه ها و تجاوزات جنسی از زندان به بیرون، که آرام آرام بر بدنه ی اخلاقی جامعه خدشه وارد می کرد و کسی آن را جدی نمی گرفت و جامعه را به سمت فقراخلاقی؛ تجاوز، در بدترین حالت آن تجاوزهای گروهی و زنجیره ای سوق داد. برخی آمارهای تجاوز در یکسال اخیر را می توان در اینجا دید.