۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

زنان بر علیه زنان

مارکس در نظریه تاریخی معروف خود که می کوشد راه تغییر از نظام سرمایه داری به نظام سوسیالیستی را نشان دهد تا بتواند آن چرخه ی استثمار آلود قرن ها را که مبتنی بر تضاد نیروهای تولید بوده متوقف کند، بحث از خود بیگانگی را پیش می کشد. این که چرا دوره سرمایه داری دوره ای است که آن اتفاق مهم تاریخی، یعنی انقلای سوسیالیستی رخ می دهد، دلایل چند ی می آورد، یکی ا زدلایلش این است که به دلیل صنعتی شدن و مازاد تولید و... نیروی کار از خودبیگانه شده و هرگز در طول تاریخ نیروی کار به این حد از خودبیگانگی نرسیده بوده است.... و انقلاب سوسیالیستی هنگامی رخ خواهد داد که کارگران به وضعیت خود آگاهی پیدا کنند... وارد این بحث که آگاهی چگونه قرار است اتفا ق بیفتد نمی شوم ...بلکه می خواهم از این نظریه کمک بگیرم برای بحثی پیرامون زنان وروابط جنسی... پیش کشیدن نظریه مارکسیستی هم به معنای ان نیست که قراراست به این بحث نگاهی مارکسیستی داشته باشم.
چند روز پیش در خبرها خواندم که « خانم دیلی میل "سلوا المطیری"،سیاستمدار زن کویتی خواستار به راه افتادن مجدد بازار کنیزفروشی شده، به نظر او به راه افتادن چنین بازاری مانع رواج فحشا در بین مردان کویتی و جانشینی مناسب برای ازدواج است ویپیشنهاد کرده است که این کنیزها با خرید اسرای زن جنگی از دیگر کشورها به کویت وارد شوند، اوخواستار آن شده است که مراکزی برای خرید و فروش کنیز در کشور به راه افتد و پیشنهاد کرده زنان چچنی توسط دولت کویت از روس‌ها به عنوان اسیر جنگی خریداری شده و در کویت به فروش برسند»!

این البته ضمن آن که حکایت از یک نوع بدویت عمیق تاریخی دارد برای ما که در جامعه ای سنتی زندگی می کنیم که هنوز دست به گریبان بسیاری از قوانین و رسوم بدوی و سنتی است و تلاش های سنت گرایان نیز در کشورها ی مجاور هنوز ادامه دارد(از برقع پوشیدن، ختنه دختران، ازدواج کودکان تا سنگسار و....) حرف خیلی تازه ای نبود، اما تلنگری بود بر ذهن من که می خواستم بحثی پیرامون وضعیت آسیب پذیر روابط جنسی درایران را بازکنم....
نگاه جوامع سنتی به زنان نگاهی ابزاری است. نگاهی که خانواده را وامی دارد دختران خود را طوری تربیت کنند که در خدمت هوس های جنسی مردان و فرزند آوری به کار گرفته شود .. ا زکودکی پروسه جامعه پذیری این نوع نگاه و این نوع تربیت شروع می شود... عضو جنسی دخترانه در دوران نوزادی و خردسالی در مقایسه با پسران، مورد توجه والدین قرار نمی گیرد.. او باید همواره پوشیده و از دسترس پنهان باشد، حتی به هنگام تعویض پوشک .... زنان با بدن و اندام خود بیگانه بزرگ می شوند کسی به آن ها نمی گوید باید اندام زیبایشان را دوست داشته باشند، چون متعلق به آن هاست، بلکه به آن ها می گویند باید مراقب بدن و اندام زیبایشان باشند تا بتوانند همسر مناسبی پیدا کنند و بعدا در اختیار او قرار دهند.. بدن زنان جایگاه شیطان معرفی می شود آن ها باید بدن خود را از چشم و نگاه و دسترس نامحرمان دور نگه دارند، او حتی باید از بسیاری بازی ها و ورزش ها چشم بپوشد که مبادا به زیبایی و تحریک کنندگی اش در آینده لطمه بخورد ... مساله بکارت در برخی مناطق آنقدر مهم است که کوچکترین تحرک را از دختران می گیرد ... این روش ها ی تربیتی با انواع داستان ها و افسانه های کهنی درمی آمیزد که دختران باور می کنند هدف از آفرینش آن ها، این است که در خدمت هوس های مردان باشند. وآن ها همچنین باید خود را پاک و پاکیزه نگه دارند تا روز موعود یعنی ازدواج فرا رسد . تن و جسم آن ها متعلق به مردی است که همسر آن هاست یا خواهد شد....به همین دلیل گاه دختران نوجوان و جوان برای ازدواج کردن لحظه شماری می کنند و ازدواج برایشان لحظه ای شکوهمند قلمداد می شود که قرار است زندگی جدیدی را شروع کند و خوشبخت شدن در این زندگی جدید خیلی اهمیت دارد.( ما این فرم تربیت را در رابطه با پسران نداریم)
او ظرافت های زنانه و عشوه گری یاد می گیرد، و حتی نسبت به مردان و خواسته های آن ها کماکان آگاهی هایی دارد اما از خود و خواسته های خود هیچ نمی داند، چرا که خیلی زود یاد می گیرد باید از خواسته هایش چشم پوشی کند( به عبارت فروید سرکوب کند). او حتی وقتی ازدواج می کند همچنان با بدنش و خواهشهای آن بیگانه است و این وضعیت خود نیز آسیبهای خاصی را به جا می گذارد...
و اگر به این ها قوانین صلب و سختی را اضافه کنیم که کتاب های درسی مدارس را جنسیتی کرده و همواره کوشیده زنان را موجوداتی منفعل نشان دهد و در رشته های دانشگاهی و مشاغل نیز تقسیم بندی های جنسیتی رعایت می شود، به اضافه قوانینی که رسما زنان را جنس دوم می شمارد ( قانون ارث و دیه و طلاق و...) به این نتیجه می رسیم که زنان طی این پروسه به نوعی ازخودبیگانگی جنسیتی دچار می شوند که در روابط اجتماعی و خانوادگی و حتی روابط جنسی با همسرشان بازتولید می شود...
ونمونه های آن را در روابط اجتماعی و در پیرامون خود آشکارا می بینیم: زنانی که با نگرانی از حفظ بکارت خود بزرگ می شوند، دخترانی که در ورود به یک رابطه جنسی بیش از آنکه از بارداری ناخواسته یا ایدز و هپاتیت وحشت داشته باشند برای از دست دادن بکارت خود نگرانند ، زنانی که پس از ازدواج از لذت رابطه جنسی هیچ نمی دانند و تصورشان این است که رضایت همسرشان از این رابطه کافی است و خود هرگز به اورگاسم نمی رسند،.... آمارها نشان می دهد بسیاری از زنان در شب زفاف کتک می خورند ... این آمار عجیبی است! یک دلیل اصلی اش می تواند ناکامی زنان و مردان در ایجاد رابطه جنسی موفق باشد، رابطه ای که با تابوهای تنیده شده بر پیرامونشان در شب زفاف تبدیل به یک کابوس می شود... و زنانی که به همسرانشان خیانت می کنند.
و این پروسه ی برخاسته از نابرابریهای جنسیتی ناشی از جریان جامعه پذیری و قوانین تبعیض آمیزبه از خودبیگانگی جنسیتی منجر می شود و از خودبیگانگی جنسیتی زنان را وامی دارد برای همسرانشان به خواستگاری زن دیگری بروند، از اینکه باردار نمی شوند احساس گناه کنند، از این که همسرشان به فکر ازدواج های مجدد و ارتباط با زنان دیگر است احساس گناه و شرمساری کنند و در مجالس قانونگذاری قوانین تبعیض گرا بر علیه زنان تصویب کنند، زن ستیزتر از مردان باشند و ... و به فکر بازار کنیز فروشی باشند و...