۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه

روز قلم

ساعت سه نیمه شب است که از پای کامپیوتر برمی خیزم سری به آشپزخانه میزنم و ظرفهای کثیف را جمع می کنم و در ماشین ظرفشویی می چینم ... به اجدادم در غاری دور شاید در شبی تابستانی فکر میکنم... شاید مادر ی بوده مثل من و همسری ... شاید هنوز ازدواج اختراع نشده است ... شاید گاهی خطی می کشیده بر دیواره غار...شاید طرحی از آسایش در ذهن داشته، طرحی از داشتن اشیای بیشتر در پیرامونش(چه خطایی)، شاید طرحی در ذهنش ، شاید قصه ای در قلبش، ...خفاشی در آنسوی پنجره آشپزخانه با شتاب عبور می کند...پرده را به سرعت می اندازم... شاید او هم نگاهی به اسمان می انداخته... شاید داشته طرح همه این اشیایی را در ذهنش مرور می کرده که امروز ما را احاطه کرده اند...شاید طرح این تمدن ملال آور را هم او ریخت؛ وقتی دانه ای را در زمین می کاشت و زمین را به رستن و رستن و رستن وامیداشت... شاید شبی که نیمه شب بیخوابی به سرش زده بود نگاهش به روی درختان لغزید و طرحی از قلم ریخت... طرحی از کاغذ را هم... نمیدانم ... می خواهم تصور کنم خالق قلم یک زن است... اصلا از قدیس پنداشتن زنان خوشم نمی آید... کسی هم که طرح قلم را در ذهنش ریخته ، قدیس نبوده قطعا!!... فقط برای این می گویم زنی بوده است که طرح قلم را در ذهنش ریخته است که ؛بعضی تاریخ نویسان ظن برده اند که زن ، دانه را در زمین کاشت و به نظاره سبزشدنش نشست...فقط همین... شاید وقتی رستنی هایش قد کشیده بودند و سر به گنبد نیلگون آسمان می ساییدند به قلم فکر کرد.... طرحی از درخت، طرحی از رستن، طرحی از آفرینش، طرحی از آزادگی و سر ساییدن به آسمان، طرحی از جنگیدن ....
... هرچه هست روز قلم بر آنها که قدرش را می دانند و برایش می جنگند و چون معشوقه ای دستش را می فشارند مبارک