۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

تمنای عبور از گذشته







یر صندلی مخملی سینما نشسته ام برای دیدن فیلمی فرانسوی که یک ایرانی آنرا کارگردانی کرده است؛ گذشته   
علی مصفا از پشت شیشه فرودگاه با همسر سابقش- بریس بژو- مشغول ایما و اشاره است... او از ایران آمده است و با رگبار تند بارانهای پاریس با معشوقه – همسر سابقش- می دود؛ با نام و ظاهری پیامبروار- موی آشفته و ریش و پیراهنی روی شلوار- روشنفکرانه شاید!
از همان ابتدا رسالت آغاز می شود؛ عوض کردن دنده برای زن که دستش درد می کند، بیرون آوردن اتوموبیل از مخمصه پلیس و ترافیک، نگاه قضاوت آلود به عکس و مدارک ماشین، تعمیر (فیکس کردن) دوچرخه بچه ها، درخواست زن از او برای حرف زدن با دخترش که در سن بلوغ است و مشکلات خاص خودش را دارد و...
و بعدها نگاه  پیامبرگونه او بر درهم برهمی زندگی زن، بر روابطش با پسر سمیر، بر روابطش با دختر نوجوانش که سخت آشفته است، بر روابطش با سمیر( که بصورت درهم برهمی باعث خودکشی همسرش شده) از او دانای کلی در ذهن و نگاه من می سازد که نمی توانم از آن فرار کنم.
انسان جهان سومی که کسی نمی خواهد از گذشته اش بداند در لحظه ظاهر شده و به نظاره انسان جهان اولی می نشیند که اتاقهای درهم برهم و آشفته دارد، خانه ای درحال نقاشی و رنگهای جدید و وسایل جدیدی که برجای وسایل و رنگهای قدیمی می نشیند (در مقایسه با خانه شهریار با دکوری ایرانی و خلوت و ساده) در تمنای عبور از گذشته است ..
احمد که برای طلاق آمده است  اما برجای دانای کل می نشیند تا انچه را درحال از هم گسیختن است درجای درستش قرار دهد... شاید گمان کنید او اشتباهات بزرگی مرتکب می شود، اما اینطور نیست. او درست وقتی همه از گذشته شان می گریزند،آنها را به راهی می برد که گذشته را مرور کنند تا بتواند هرچیز را به جای خود برگرداند، ودر پس همه آن تنشهای پنهان شده و خاموش جای خود را بیابند و بدانند در میانه میدان چه نقشی را قرار است بازی کنند یا بازی کرده اند و پس از آن چمدان خود را برمی دارد و در میان مه گم می شود.
احمد از گذشته می آید بی آنکه از گذشته اش بدانیم. شاید او نادر است که به همراه سیمین به فرنگ رفته  اما نتوانسته « یک پایش اینجا و یک پایش آنجا باشد» و بالاخره «یک جایی لبه های جوی از هم فاصله گرفته و او تصمیم گرفته کدام طرف باشد» اما این نگاه هم سبب نمی شود این موضوع را نادیده بگیریم ه احمد آن ور جوی را انتخاب کرده است؛ شرق را، سنت را، بازی در نقش دانای کل را؛ همان که از گذشته می آید و تلاش می کند بی دشواری از آن عبور کند...

۲ نظر:

ابوالفضل حاجی‌زادگان گفت...

به نظرم این دانای کل بودن احمد بی‌ارتباط با زاویه دید فیلمساز نیست. اصغر فرهادی توی اولین فیلمهاش کمتر خودش رو در مقام دانای کل قرار می‌داد و سعی میکرد همراه (و شاید همدل‌تر) با مخاطب، نظاره گر واقعیت باشه. اما به نظرم از یک جایی به بعد (شاید نقطه اوجش درباره الی باشه) خواسته یا ناخواسته در مقام دانای کل قرار میگیره. من هنوز هم اصغر فرهادی "شهر زیبا" و "رقص در غبار" رو به اصغر فرهادی "درباره الی" ترجیح میدم.

Unknown گفت...

بله همین طوره ... اگر زایه دید فیلمساز این طور ی نباشه طبیعتا فیلم هم به گونه دیگری خواهد بود اما بخش آزاردهنده ماجرا نگاه یک شرقی به یک جامعه غربی یا افراد غربی ( در معنای فلسفه سیاسی رایج) است .. به همین دلیل در فیلمهای دیگر این موضوع کمتر ازاردهنده بود.