۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

نگاهی به پدیده خیانت در بین مردان و زنان در جامعه ایران،قسمت دوم

 
خیانت زنان به مردان :
اگر به مواردی که در مورد مردان گفته شد از زاویه دیگری نگاه کنیم می توانیم خیانت زنان به همسرانشان را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
ساختارهای سنتی و مردسالارانه جامعه ایرانی با ایجاد محدودیت هایی که برای زنان در ازدواج، تحصیل و اشتغال ایجاد می کند آنها را تبدیل به افرادی می کند که استقلال حیات اجتماعی خود را از دست می دهند. آنها برای ازدواج کردن، آموزش دیدن، کسب درآمد و... نیاز به اجازه پدر و همسر دارند. کالبد شکافی ازدواج سنتی که هنوز عرصه های زیادی از حیات اجتماعی ما درگیر آن است، ساختار بیمارگونه ای است که آسیبهای زیادی از آن برمی خیزد. بوجود امدن ناراحتی های روانی و جسمانی ، خودسوزی زنان، افزایش طلاق، فرار از خانه و خیانت به همسر.
ازدواج در سنینی که از نظر کنوانسیون حقوق کودک، ازدواج کودکان نام می گیرد یکی از ویژگی های ازدواج های سنتی است که هنوز در بیشتر جاها رایج است . حتی اگر عقد ازدواج در سنین کودکی( زیر هجده سال) بسته نشود از سنین یازده دوازده سالگی موضوع ازدواج و خواستگاری و تغییر رفتارهای دختران از رفتارهای کودکانه به زنانه با الگوهای سنتی شروع می شود. زنانی که در سنین کودکی ازدواج می کنند معمولن با مردانی ازدواج می کنند که هیچ نقشی در انتخابشان نداشته اند. آنها با مردانی ازدواج می کنند که چندین سال از انها بزرگترند و گاهی دارای همسر و فرزندانی هستند یا بوده اند. این اختلاف سنی به اضافه اختلاف در وضع اجتماعی و گاه اقتصادی آسیبهای بسیار جدی به جای می گذارد . خیانت می تواند یکی از مواردی باشد که به وضوح قابل بررسی نیست اما خوسوزی و فرار از خانه و ابتلا به انواع بیماری های جسمی و روانی از نتایجی است که به راحتی می توان بررسی کرد.
ارزشمندی بچه دارشدن، بیماری تلقی شدن نازایی و ضد ارزش بودن آن تا بدان جا که بچه دارشدن پس از ازدواج تبدیل به یک وظیفه مقدس ومقدر زناشویی می شود ومسایلی که در صورت بچه دارنشدن زن بوجود می آید چه در بعد روانی و چه در بعد اجتماعی و حقوقی از عواملی است که می تواند زنان را درمعرض انواع آسیبها از جمله خیانت قرار دهد.
قرار گرفتن این عوامل در ظرف ساختارهای مردسالارانه ای که به مرد اجازه ی همسران متعدد و روابط جنسی خارج از چارچوب خانواده بنام صیغه را می دهد کماکان عرصه را برای خیانت زنان به همسرانشان باز می گذارد. نداشتن اشتغال و آموزش و درآمد و درگیر شدن در روزمرگی های یک زندگی بدون جذابیت و تکراری می تواند از عوامل تشدید کننده باشد.
نکته بعدی ساختارهای اجتماعی است که فاقد نهادهای پشتیبان و حمایت کننده از زنان است. غیاب این نهادها که باید امنیت و حمایت اجتماعی و روانی لازم از زنان را درمقابل خشونتها، بی اعتمادی ها، بیماری ها، گرفتاری های مالی و شغلی و... فراهم آورند به اضافه قوانین تبعیض آمیز چه در سطح قوانین مدنی و چه در سطح قوانین مربوط به خانواده که قائل به شکاف عمیقی بین زنان و مردان است و تبعیض های جنسیتی برخاسته از این قوانین که زنان را گاه در حد کالا تنزل می دهد و ارزش انسانی برای آنها قائل نمی شود، نه تنها زنان را از حمایت نهادهای اجتماعی و مدنی محروم می سازد که آنها را تبدیل به طعمه هایی برای خواسته های سیستم مردسالارانه می کند.