۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۱, شنبه

زنان خدمتکار

یکی از ضعیف ترین (و شاید یکی را هم برداریم و بهتر باشد بگوییم ضعیف ترین) کارگران در ایران، زنان کارگری اند که به صورت روزمزد و بصورت کار سیاه در خانه های قشر متوسط و بالا به کار مشغولند...معمولا کارفرمایان این زنان هم زنانی هستند که خودشان شاغلند و با واگذاری کارهای خانه به این گونه زنان باری از دوششان در کارهای خانه و بیرون از خانه برمی دارد، زنانی که اغلبشان براساس توان مالیشان به آنها دستمزد روزانه می دهند ( این دستمزدها بطور عجیبی متغیر است و هیچ قاعده کلی ندارد) در بهترین حالت این است که این زنان دستمزدشان را بعد از اتمام کار دریافت کنند و هیچکونه آسیب ظاهری به بدنشان وارد نشود و در بدترین حالت این است که در حین کار دچار آسیبهای جدی بدنی شوند که بنا به میل کارفرما هزینه های درمان پذیرفته می شود یا پذیرفته نمی شود.
از انواع خشونتهای خانگی به ویژه خشونتهای جنسی هیچ آماری در دست نیست... و از آمار مرگ و میر در حین کار مثل برق گرفتگی، پرتاب شدن از لبه پنجرهای ساختمانهای مرتفع، گازگرفتگی، مسمومیت با مواد شوینده و نیز فرایند قانونی آن اطلاعی در دست نیست.
اما از همه اینها غم انگیزتر زمانی است که این زنان ازکار افتاده می شوند... گاهی آنها چهل سال بیشتر ندارند و حداکثر سنی که می توانند به کار کردن ادامه دهند، پنجاه سالگی است که بدون هیچگونه درآمدی یا حتی پس اندازی، با تنی فرسوده و ناتوان رها می شوند...
یکی از بدترین ستمها ستمی است که از قشری تحت سلطه برقشری تحت سلطه تر وارد می شود... حکایت این زنان از این دست است...
هیچوقت سکانسی از فیلم «خدمتکار» (the help) ، بانوی سیاه پوستی که بعد از سالها کارکردن اخراج می شود را از یاد نمی برم... حکایت زنان کارگر جامعه ما نیز کم از آن ندارد.
‫#‏روز_کارگر‬ ‫#‏زنان_خدمتکار‬

۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

«زنانگی و بدن»

نوشتن جون کندنه...
بیشتر از یکسال از زمانی که «زنانگی و بدن» به ممیزی ارشاد فرستاده شده ، گذشت... بدون کوچکترین خبری ... گاهی به ناشرش زنگ می زنم و حالشو می پرسم ، ناشرهم مثل من منتظر خبر تازه ای ازشه و خبری نمیشه... گاهی، خیلی دلم براش تنگ میشه... کتابی که گردآوری مصاحبه ها و نوشتنش دو سال طول کشید، یکی از اعضای خونواده م شده ... صدای دخترایی که باهاشون حرف زده بودم و حالا لابلای کاغذا نشسته اند، منتظر شنیده شدنه... ناشر از پشت سیمهای تلفن بهم میگه صبر کن...