۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

شبانه ی زن و سکه

زیمل در نظریه معروفش، فلسفه ی پول،می گوید پول می تواند جانشین روابط انسانی شود، و پیوندهای شخصی را تبدیل به پیوندهای غیر شخصی کند. هویت ویژه ای که پول در دوران جدید پیدا کرده است که به او استقلال بخشیده و فی ذاته دارای ارزش شده است در ارزش سکه ای که هر روز متورم تر می شود بیشتر نمایان می شود. سکه ای که مستقل از ارزشهای انسانی است جای خود را در کنش و واکنش های اجتماعی باز می کند.
روند رو به رشد و متورم سکه بسیاری را به صفهای طولانی نیمه شبانه می کشاند صفهایی که در میان آنها زنان و کودکان هم دیده می شوند. کودکانی که از سوی خانواده به اجبار به صفها آورده می شوند یا کودکانی که در قبال دستمزدی بسیار اندک به صف می شوند و کسی را سودای سلامت روانی و اجتماعی و حتی جسمانی آۀنها نیست چرا که برق سکه همه را گرفته است. علاوه بر کودکانی که برای سوددهی به خانواده به صف می شوند کودکانی نیز هستند که به همراه مادران آورده می شوند . کودکان شیرخواری که تا پاسی از شب در آغوش مادرانشان بیدارند و در پیاده رو یا داخل اتومبیل شب را به صبح می رسانند و صبحگاه نیز در آغوش مادر یا پدر به صف می شوند.
علاوه بر کودکان که نه به اختیار خود به صف می آیند زنانی هم هستنئد که نقش گسترده ای در برپایی صفها دارند. زنانی که به دلالی طلا و سکه مشغولند ،زنانی که به همراه شوهران دلالشان امده اند و زنانی که از سر تفنن اولین بار است که پا به این عرصه گذاشته اند و به آن اعتیاد هم پیدا کرده اند. در میان زنان ، دختران جوانی هستد که به همراه خانواده یا تنها در صف ایستاده اند ... وجود هرکدام از این زنان و دختران به جز کودکان ( که باید از دید آسیب شناسی بررسی شود) بنوعی ساختار شکنی آن دسته ازسنتهای اجتماعی است که حکم می کند زنان باید در خانه بمانند. در شهرهایی که عبور و مرور زنان بعد از نیمه شب در خیابانها تقریبا غیرممکن است حضور آنها در صفهای شبانگاهی بدون حضور نیروهای انتظامی همیشه حاضر و ناظر اتفاق نادری است که زنان بسیاری از آن سود جسته اند . گرچه ممکن است حضور این زنان بدون خانواده آنها را درگیربرخی مزاحمتهای اجتماعی کند اما همه این سنت شکنی ها به مدد حضور اجتماعی و ارزش فی نفسه طلا و سکه است که می تواند مناسبات اجتماعی و قواعد فرهنگی اجتماعی روزانه را در هم بریزد و وارد مناسبات اجتماعی شود بی آنکه کسی را سودای آن باشد چرا که همه در صف ایستادگان را فقط سودای سکه است ولی سکه را سودای دیگر است او میخواهد در روابط انسانی جایی داشته باشد.