۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

زندگی زیباست

  
وقتی زلزله می آید در ابتدا همه ذهن ها متوجه یکسری مسائل عینی است و همه راهکارها در این راستا صورت می گیرد. دورکردن کودکان از محل زلزله، آب اشامیدنی سالم ، دور کردن زلزله زدگان  از همه آلودگی هایی که باعث بروز بیماریهای عفونی می شود ... و وسایلی هم که توسط امدادگران به این مناطق فرستاده می شود وسایلی در این رابطه است ... اما این راهکارها و این امکانات اگرچه بسیار ضروری است، کافی نیست... ما پس از زلزله ها و خروج نیروهای امدادگر شاهد بروز انواعی ناراحتی های روانی و اشفتگی های ذهنی می شویم که اگر به موقع درمان نشوند جان سختی می کنند.
کودکان در رویایی با حوادث و بلایای طبیعی و غیر طبیعی مثل زلزله و جنگ و بیماری و مرگ خیلی شکننده تر و حساس ترند. ذهن کودکانه انها نمی تواند بین اتفاقات روابط علی برقرار کند مثلا بین از دست دادن والدین یا سایر اعضای خانواده و ویران شدن خانه نمی توانند رابطه ای برقرار کنند، در نتیجه تحمل و درک مشکلات و حوادث را ندارند.برخلاف  بزرگترها که توانایی آن را دارند تا با دلایل منطقی یا اعتقادی تا حدودی به آرامش نسبی برسند. البته فراموش نکنیم همه آدمها در هنگام رویارویی با مرگ و حوادث به شدت غیرمترقبه آرامش خود را از دست می دهند و غیرمنطقی رفتار می کنند اما کودکان هرچه کم سنتر باشند حتی در مواقع عادی هم از درک منطقی پدیده ها ناتوانند، بنابراین در حوادثی از این دست شدت احساسی رفتار کردن آنها بسیار بیشتر است .
کودکان همواره در لحظات عادی زندگی باید به بزرگترها تکیه کنند و پشتیبانی آنها را لمس کنند. در مواقع امتحان، رفتن به مدرسه یا مهدکودک، مهمانی، عبورو مرور در خیابانها و ... آنها همواره در بیم از دست دادن والدین و نزدیکانشان هستند و تصوری از تنها ماندن ندارند، احساس تنهایی در انها اضطراب و ناامنی روانی به بار می آورد طبیعی است که در زلزله حتی اگر والدینشان را هم از دست نداده باشند بازهم احساس اضطراب و ناامنی روانی داشته باشند.
علاوه بر این در بین برخی از اقشار جامعه این طرز فکر نادرست رواج دارد که بچه ها چیزی نمی فهمند به عبارت دیگر آنها را موجوداتی عاری از درک شرایط اندوه بار به شمار می آورند و تصورشان این است که کودکان عمق فاجعه مرگ و از دست دادن عزیزان را درک نمی کنند . در حالی که کودکان در این رابطه درکی احساساتی و نه منطقی از شرایط دارند آنها اندوه از دست دادن والدین را بسیار شدیدتر از بزرگترها حس می کنند اما از درک علت مرگ آنها ناتوانند مثلا علت آنرا ممکن است بی وفایی یا قهر والدین یا گم شدن آنها بدانند در نتیجه این بسیار مخرب تر است.
در مواقع مرگهای ناگهانی و گسترده که بدون هیچ آمادگی اتفاق می افتد، کودکان یک دفعه  با حوادث عجیب و غریب و بسیار دلخراش بطورعریان روبه رو می شوند دیدن صحنه مرگ اطرافیان در زیر آوار، کفن و دفن مردگان، جمع آوری اجساد، بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار که خیلی از بزرگسالان هم توانایی دیدن  آن را ندارند روان کودک را تا سرحد مرگ تخریب می کند.
کودکان علاوه بر اینها همواره در ترس از دست دادن خواهران وبرادران خود هستند انها باور ندارند که زلزله به پایان رسیده است. چند سال پیش با خانمی اشنا شدم که به هنگام زلزله طبس در سال 56 هفت سال داشته و خانواده اش را از دست داده بود او سی و چهار سال داشت وصاحب نوزادی بود که هرشب او را زیر تشتی مسی  پنهان می کرد تا اگر زلزله ای رخ داد کودکش آسیب نبیند ! خودش می دانست این رفتارش غیرمنطقی است اما در مقابل کابوسهایی که هرشب سراغش می امد نمی توانست مقاومت کند...
دورکردن کودکان از محلهای ترس آور ، محل دفن مردگان، خاک برداری و جستجوی اجساد مدفون شده زیر آوار، ابتدایی ترین و ضروری ترن کار تیم های امداد و نجات است. خواهران و برادران والدین از دست داده ای که قرار است تحت پوشش نهادهایی مانند بهزیستی قرار بگیرند، باید با نهایت ظرافت و دقت و توجه به احساس امنیت روانی این کودکان صورت بگیرد( در زلزله بم تیم های امدادرسانی شاهد کودکانی بودند که در خرابه ها دور از انظار پناه گرفته بودند تا در تیررس اعضای امدادرسان بهزیستی نباشند آنها در هراس جداشدن از خواهران و برادرانشان بودند)
گاهی یک توپ و تشکیل یک تیم ساده ورزشی ، یک عروسک رنگی ، ترتیب دادن یک تئاتر ساده با بچه ها می تواند تا ساعتها آنها را از غم و اندوه دور کند. هنرمندان و ورزشکاران عمده ترین گروههایی هستند که می توانند جای خالی عواطف گمشده را پر کنند.
و در پایان باید بگویم نام این نوشته را« زندگی زیباست»  گذاشتم، الهام گرفته از فیلم بنینی، تا بگویم مهمترین راه مبارزه با اندوه و غم نه عزاداری های بلند مدت و طولانی بلکه ایجاد حس زندگی با هنرطنز است . اگر این فیلم را ندیده اید دیدنش را برخودتان واجب کنید.