۱۳۹۵ شهریور ۱۹, جمعه

این انسانهای نازنین


کسی اگر مشهدی نباشد و مدتی در مشهد زندگی کرده باشد یا حتا سفری به مشهد کرده باشد اگر اهل کتاب خوندن و کتاب خریدن باشد حتما آقای رجب زاده انتشارات امام را می شناسد.. مردی آرام و بسیارمهربان که از قضا در همه تندباد حوادث سیاسی مشهد هرگز از خط اعتدال خارج نشده و فقط به ترویج کتاب مشغول بوده و همواره از زمانی که بیاد دارم تنها کسی بوده که با پنج درصد تخفیف کتابهایش را عرضه می کرده... حالا پسرهایش که همه در همان کتابفروشی انتشارات امام در چهارراه دکترا قد کشیدند، پردیس کتاب مشهد را با سلیقه و زحمت فراوان راه اندازی کرده اند...
دیروز با گفتگویی که با یکی از این پسرهای نازنینش داشتم پرسیدم بابا می خواهند همان کتابفروشی قبلی بمانند و پاسخ شنیدم بله ... با خودم گفتم خوب پیرمرد می خواهد پاتوق خودش را داشته باشد... ولی بعد که گفتم چقدر خوبه که در این فضای بزرگ برایش بزرگداشتی بگیرید به بهانه تولدش مثلا... گفت هروقت بخواهیم پدر را برنجانیم باید چنین کاری کنیم! پدرم هرگز چنین اجازه ای به ما نمیدهد ...
دوستی هم مدتی پیش نقل می کرد که قاسم صنعوی مترجم کم نظیر که نامش به نام سیمون دوبوار گره خورده است... حتا اجازه نمیدهد کسی از او عکسی بگیرد... می گوید مگر چه کرده ام که قرار است عکسم اینور و اونور گذاشته شود.. ترجمه کرده ام خوب بروند ترجمه ها را بخوانند عکس می خواهند چکار...
و شهاب صحاف که معلم پیانوی بامداد است و پسر یعقوب صحاف ... برایم تعریف می کرد که پدر حاضر نیست براحتی آهنگهایش را منتشر کند یا صفحه ای در دنیای مجازی داشته باشد... و اگر بخواهم برایش بزرگداشتی بگیرم بشدت ناراحت می شود و ..
دارم توی ذهنم مرور می کنم نسلی را که این همه به فرهنگ خدمت کرده اند و در سکوت زندگی می کنند و نسلی را که اگر کتابی بدست می گیرند همه صفحات مجازی را پر می کنند. این هیاهو و آن سکوت.. رعشه آور است درست مثل موسیقی بتهوون.

#انتشارات_امام_مشهد_آقای_رجبزاده
#پردیس_کتاب_مشهد
#قلسم_صنعوی
#یعقوب_صحاف
Like
Comment