۱۳۹۵ تیر ۱۹, شنبه

سرود شادی، سرود آزادی

اندوه از پس اندوه می آید و حدیث مفصلی است این طعم اندوهبار هرروزه اندوه که نمی کاهد و از جانمان می کاهد .. گوییا باید باور کرد و بر طبل این باور کوبید که هرجا آزادی نیست اندوه هست و بی خود نیست که سرود آزادی ، سرود شادی هم نام دارد... پیکر آنکه با نگاهش ما را و سینما را جادو می کرد بر زمین است .. به خانه آمده است با فرش قرمزی که در خانه اش از او دریغ شد ..
چه می خواستم بنویسم ... نرگس محمدی... زنی که بدنش را محمل صدای آزادیخواهیش کرده را از یاد نبریم اگر شادی می خواهیم ... اگر آزادی می خواهیم...
‫#‏نرگس_محمدی_را_آزاد_کنید‬
‫#‏عباس_کیارستمی‬

۱۳۹۵ تیر ۱۵, سه‌شنبه

عباس کیارستمی


چه مرگ نمادینی کرد عباسمان ... در انتهای آن جاده ی پرپیچ و خم زیبا که عمری به عشق دویده بود، شاید آن درخت دوردست در بالای آن تپه، همان کشوری بود که با او مهربان بودند و قدردانش بودند ... کسی چه می داند شاید دوستی در انتظارش بود... شاید می خواست دمی دور شود از این خاک غریب... مگر نه اینست که همه ما دیری است که یک پای در وطن داریم و یک پای در غربت... حالا می آید تا در خاکی آرام بگیرد که خانه اش در آنجا بود و هرگز راضی به ترکش نمی شد...
* نقاشی از استاد فرشید مثقالی