۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

بوی درخت گردو


در ولایت پدری رسم بر اینست که درختهای گردو( و نه زمین آن) از والدین به فرزندان به ارث می رسد، بدین ترتیب در طی چند نسل نوادگان یک خانواده بزرگ در یک یا داشتن چند درخت با هم مشترکند و اگر دختر باشند طبق قانون ارث اسلامی نصف و اگر پسر باشند سهم دوبرابر دختران ارث میبرند. بطوریکه هنگام جمع آوری محصول را بین خودش بنا به میزانی که به ارث برده اند تقسیم می کنند.
 جدای از همه ویژگیها، درخت در این ولایت علامت پیوندهای خویشاوندی و ایجاد نوعی همبستگی و مدارا و دوری از سودطلبی های شخصی بوده و هست، زیرا هرگز این درختان بفروش نمی رفته اند و هر درختی برای خودش داستان و ماجرایی داشت و دارد.
ضمنا در این ولایت درختها نامی برای خود دارند، یکی از شیرین ترین خاطرات کودکی من وقتی است که به ولایت میرفتیم و مادر نامهای درختان و ماجراهایشان را یک به یک می گفت. مثل فیلمهای سورئال بود این لحظات... حالا که به گذشته نگاه میکنم سرم پر است از قصه ها و حکایاتی که مادر و پدر برایمان می گفتند، کمتر کسی را تا این حد قصه گو دیده ام...
عجیب تر از همه اینکه درختهایی را که پدر به ارث برده بود یا با دستان خودش کاشته بود هنگام تولد بنام ما میشد.  و ما هردو نفر، درختی داشتیم... هنوز هم داریم درخت من و محبوبه مشترک بود و شاید همین موضوع این همه پیوند عاطفی بین ما برقرار کرده است. اگرچه سالهاست میوه نمیدهد ولی هنوز هست روزی عکسش را می گذارم و نامش را فاش می کنم.

هیچ نظری موجود نیست: