۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه

زنانی که نابهنگام می میرند. (نیم نگاهی جامعه شناسانه به مواجهه زنان با بیماری)


یکی از مباحث جامعه شناسی بدن این است که بین بدن افراد و جامعه چه کنشهای اجتماعی وجود دارد؟ جامعه با طرح ارزشها و هنجارها و نیز قوانین مدنی، می تواند  «بدن» اعضایش را مدیریت و کنترل کند. این مدیریت و کنترل می تواند ابعاد بسیار گسترده ای به خود بگیرد و بدن را از امری فردی به امری اجتماعی تبدیل کند. آن چه در این مبحث می خواهم به آن بپردازم، «بدن» های بیمار زنان است. زنانی که به دلیل برخی هنجارها و ارزشهای عرفی و اجتماعی از مراجعه به پزشک و آزمایشات پزشکی سرباز می زنند. زنانی که بدن بیمار خود را از دیده همگان و حتی نزدیکترین خویشاوندانشان پنهان می کنند و رنج رنجوری و درد را تحمل می کنند و از مراجعه به پزشک نیز طفره می روند. آنها هنگامی راهی مراکز درمانی می شوند که اغلب خیلی دیر است. دیرشدن برا ی درمان نه تنها لطمه جبران ناپذیری به بدن و سلامت بیمار وارد می کند که هزینه های بسیار گزافی را به آنها و حتی جامعه تحمیل می کند.
این بحث را از دو زاویه و بطور خلاصه بررسی می کنم: رابطه زن  با خانواده اش(اطرافیانش) و رابطه بیمار و پزشک.
زنان می میرند ، چرا که نمی خواهند درباره اعضای زنانه بدنشان با کسی حرف بزنند. آنها از بیماری رنج می کشند اما به دلیل شرم  و هراس  از قضاوتهای اجتماعی، هراس از بیمار تلقی شدن، هراس از برچسب به درد نخور بودن، ناتوان شدن و .. آن را پنهان می کنند. آنها بیماری خود را از همسرانشان پنهان می کنند که مبادا راهایشان کنند، مبادا بار سنگین هزینه های مالی را بر دوش همسرشان بگذارند، مبادا آبرویشان نزد خانواده همسرشان برود. زنان زیادی را دیده ام که وقتی ناچار شده اند بیماریشان را با همسرشان در میان بگذارند عاجزانه از او خواسته اند که مبادا خانواده همسرشان خبردار شوند.. آنها از حضور  زن دیگری در این واویلای درد و رنج در زندگی زناشویی شان می ترسند، از شماتت ها، سرزنش ها و انتظارشان برای مرگ هرچه زودتر او می ترسند. 
سرطان نام دردناکی است که تن خیلی ها را می لرزاند و اشک را از چشمانشان سرازیر می کند، این خود بیماری نیست که تا این حد هراسناک است، کنشهای اجتماعی پیرامون این بیماری و تن زنانه ای که آماج این بیماری قرار گرفته است سهمناک تر از بیماری است. از همان رو است که این بیماری پنهان می ماند و زن آن را مانند گنج عتیقه ای در دلش نگه می دارد تا وقتی که از پا در می آوردش.
در جامعه ای که زن را زیبا می خواهد و  در دنیا مقام نخست جراحی های زیبایی را دارد، این هراس از بیماری شگفت آور نیست. زنان زیادی را دیده ام که در هنگام مواجهه با سرطان پستان، بیش از آن که هراسناک بازی مرگ و زندگی باشند، هراسان از کنشهای اجتماعی هستند که در انتظارشان است؛ هراس از تابوهای اجتماعی که بیش از هرکس در ذهن خودشان خانه کرده است.
این بیماری زنان مجرد را به گونه سهمناک تری می ترساند. آنها بسیار بیشتر از زنان متاهل از واکنشهای اجتماعی اطرافیانشان می ترسند و آینده خود را کاملا تیره و تار تصور می کنند و برای همین این پنهانکاری در زنان مجرد خیلی بیشتر از زنان متاهل است.
   همین هراس از واکنشهای اجتماعی است که زنان را از مراجعه به پزشک نیز می ترساند و بازمی دارد. انها نمی خواهند از زبان پزشک «حقیقت» را بشنوند. چرا که خودشان مدتهاست آن را می دانند و کتمان می کنند.
قدیمی ترها می گفتند پزشک محرم بیمار است اما امروزه بسیاری از زنان گویی این مثل را نشنیده اند؛ چرا که در هراس از معاینه شدن توسط پزشک و انجام برخی آزمایشات و جراحی شدن از مراجعه به پزشک طفره می روند. بحث بر سر مرد یا زن بودن پزشک نیست، زنانی را می شناسم که از مراجعه به پزشکان زن هم سرباز می زنند؛ چرا که از صحبت کردن درباره مشکلات بدن زنانه شان وحشت دارند و با آن بیگانه اند. این بیگانگی و وحشت البته در بین زنان مجرد بیشتر از زنان متاهل است.
طبیعتا برخورد پزشک و کادر درمانیِ مراکز درمانی با این وحشت و بیگانگی بسیار اهمیت دارد و نیازمند ظرافتهای خاصی است که باید پزشکان از آن برخوردار باشند تا بتوانند بیمار را قانع کنند که بعد از مراجعه اولیه، همه مراحل درمان را طی کنند و در نیمه راه درمان رهایش نسازند. کوچکترین برخورد نامناسب، آنها را از ادامه درمان بازمیدارد.
شاید لازم باشد در این نوشته گلایه ای از جامعه پزشکان داشته باشم که برا ی آگاهی رسانی زنان در رابطه با بیماری های خاصشان گامهای چندانی برنداشته اند ، مواجهه جامعه با بیماری های سخت و دردناک  زنان، و درمان درست آن نیاز به همیاری پزشکان دارد. این همیاری فقط درمان نیست. این همیاری آگاهی دادن به زنان و کنار زدن تاریکی های نادانی و ناآگاهی در این رابطه و ایجاد اعتماد و آشتی با پزشکی نوین و مدرن است.   
بهمن 96   

هیچ نظری موجود نیست: