۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

تقدیرگرایی فصلی

اونوقتها که جوونتر بودم تغییر فصلها برام خیلی معنی دار بود! مثلا فکر می کردم با اومدن بهار اتفاق خاصی توی راهه.، سال بهتری خواهد شد یا شاید بدتر... اومدن فصلها برام انگار یه جورایی با تقدیرگرایی ایرانی که توی یه خط زمانی حرکت می کنه و از یه قانون همه یا هیچ یا خوب و بد تبعیت می کنه، گره خورده بود. البته ناخواسته! چون هیچوقت واقعا تقدیرگرا نبودم ... اما این روزا تغییر فصلها برام خبر ازهیچ چیزی نداره جز تغییر آب و هوا...
این روزا از خیلی ها می شنوم که ایشالا سال خوبی در پیش رو داریم که خبر از رونق اقتصادی میده و آزادی های مدنی و گشایش های سیاسی و ...
من این جوری نمی تونم و نمی خوام نگاه کنم...
این نگاه یه حالت ایستا به ذهنمون میده که ناخوداگاه هرقدر هم روشنفکرانه فکر کنیم، به دام یه جور تقدیرگرایی بیفتیم که من میخوام اسمشو تقدیرگرایی فصلی بذارم.. یا یه جور جدال بچه گانه بین کهنه و نو بین اسفند و فروردین...
یاد یه خاطره ای افتادم؛ سال 87 که پدر بیمار بود به خودم امید می دادم؛ هوا که خوب بشه پدرهم بهبود پیدا می کنه .. حتا اینو با یه حس امیدوارانه ای بهش گفتم؛ ... براتون یه جشن تولد می گیریم و می بینید که همه چی عوض میشه ... پدر متولد 28 اسفند بود و 5 بهمن رفت ... و این باور را هم با خود برد.

هیچ نظری موجود نیست: