خوشبختانه امروزه جامعه شناسی، کلی گویی های قرن نوزدهمی را در عرصه جامعه شناسی پشت سر گذاشته و نگاه ویژه ای به پدیده های پیرامون پیدا کرده است. امروزه دیگر سخن گفتن از «هنر» «جامعه» یا حتی "زن" نیست. بلکه سخن از "هنرها"، "جامعهها" و " زنها" است. بنابراین در این نوشته کوتاه برآنم نگاهی جامعه شناختی به زن هنرمند نقاش در جامعه ایران با دو رویکرد دموکراتیزه شدن و زنانه شدن هنر نقاشی، داشته باشم.
این که ما چند نفر از زنان هنرمند ایرانی در هنر نقاشی را میشناسیم، با آثارشان چقدر آشناییم، در کتابهای هنر مدارس چقدر از این هنرمندان و آثارشان یاد شده است؛ نشان میدهد که تا چه حد، هنر در جامعه ما غیرشفاف، ناشناخته و ناموزون است. موقعیت غیرشفاف زنان موقعیت غیرشفاف هنرشان را نیز درپی داشته است. بحث بر سر هنر زنانه یا مردانه نیست، بحث بر سر جایگاه اجتماعی زنانٍ هنرمند و نیز جایگاه آنان در هنر نقاشی در مقایسه با سایر هنرهاست.
حضور زنان در هنر نقاشی خیلی بارزتر از سایر هنرهاست. شاید به دلیل این که نقاشی فعالیتی فردی است و محدودیتهای هنرهایی مثل موسیقی و تئاتر را ندارد. با این وجود علاوه بر تحولات سیاسی و اجتماعی که منجر به منزوی شدن این هنر شده است، نهادهای هنری نیز نقشی در فراگیری و دموکراتیزه کردن آن نداشتهاند.
همانطور که مارسل دوشان میگوید؛ وقتی یک هنرمند وجود داشته باشد و هر روز خارقالعادهترین تابلوهای نقاشی را نیز بیافریند ولی کسی نباشد که آنها را ببیند، گویی هنرمند اصلا وجود ندارد. شرط وجود هنرمند، دیده شدن اثرش و شناخته شدن اوست. «رسانه»ها به مثابه پلی بین هنرمند و افراد جامعه به خلاقیت و آفرینشهای هنری کمک میکنند و نقش خطیری در شناساندن هنرمندان و آثار هنریشان دارند..
موزهها از عوامل مهم این ارتباط هستند. تماشای تابلوی نقاشی اثری بسیار فراگیرتر از آموزش دارد.
موضوع دیگر بحثی است که امروزه در جهان به عنوان زنانه شدن هنر از آن یاد می شود. بدین معنی که زنان بیشتر از مردان به سینما، تاتر، کنسرت، موزه و ... میروند . در ایران نیز حضور دختران در رشتههای هنر بیشتر از پسران است. از این رو این پرسش از نظر جامعهشناسی باید بررسی شود که آیا هنر در ایران هم زنانه است؟ آیا حضور زنان در کنسرتها ، سینماها و تئاترها و دانشگاههای هنر خبر از حضور فعال انها در تولید و مصرف هنر میدهد؟ آیا حضور زنان در این عرصهها به معنای دموکراتیزه شدن و همهگیری آنست؟
آیا روی آوردن زنان به نقاشی باعث حضور بیشتر زنان در موزه ها و گالریها و نمایشگاههای نقاشی هم هست؟ این وضعیت در شهرستانها چگونه است؟ آیا زنان از همه اقشار و طبقات مایلند در رشته نقاشی در دانشگاهها تحصیل کنند؟ بعد از اتمام تحصیلات، نقاشی شغلشان میشود یا در حد اوقات فراغت باقی میماند؟
از نظر بوردیو فقدان سرمایه اقتصادی نیست که تعیین میکند چه کسانی یا چه طبقاتی به سینما یا به موزه بروند؛ بلکه فقدان سرمایه فرهنگی تعیین کننده است. فرهنگ هر جامعهای تعریف می کند که کدام طبقات به سینما بروند و کدام طبقات به تاتر یا موزه و کدام طبقات از همه عرصهها حذف باشند...
این نظر را میتوان به زنان جامعه تعمیم داد. وجود خط قرمزها، سلطه مردانه و مدیریت مردانه در عرصههای هنری و ساختار طبقاتیٍ جامعه از موانع عمده دموکراتیزه شدن هنر و زنانه شدن آن هستند.
منصوره موسوی
منتشر شده در دوهفته نامه شهربانو
تیرماه97
لینک سایت برای نسخه پی دی اف:
shahraraonline.ir/shahrara/shahrbanoo.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر