۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

رویای عبور باد از لابلای موها

خارجی. هنگام غروب. جاده کلات نادری به مشهد

یک نیسان وانت آبی در جلو و یک پراید به رنگ بژ در پشت سر او در حال حرکت اند…کوههای هزار مسجد با دیواره ای به وسعت خیال در سمت چپ جاده با رنگهایی که از غروب خورشید وام می گیرد، هردم به رنگی در می آید و گنبد های سلسله وارش اسرارآمیزتر می شود…

داخلی. اتومبیل. هنگام غروب.

سرنشینان نیسان وانت آبی عبارتند از دو زن، یک مرد جوان و یک کودک ده الی دوازده ساله. هردو زن در قسمت جلوی وانت و مشرف به جاده نشسته اند و مرد و کودک، کنار آنها به دیواره ی وانت تکیه داده اند. سن زنان را نمی توان تخمین زد آنها چادر به سر و روبنده بر صورت دارند و فقط چشمانشان دیده می شود . بی توجه به اطراف به نظر می رسند…

سرنشینان پراید عبارتند از یک زن و مرد جوان و کودکی هفت الی هشت ساله در صندلی عقب و زن نسبتا جوانی در صندلی جلو…زن صندلی عقب به همراه آهنگ دست می زند. شال زن جلویی را باد از سرش می اندازد و او توجهی به آن نشان نمی دهد. چهره شادی دارد و می خندد…

خارجی. هنگام غروب. جاده کلات نادری به مشهد

یکی از زنان نیسان وانت، زن صندلی جلو پراید را می بیند او را به دیگر همسفرانش نشان می دهد. مرد از پشت سر آشکارا سرک می کشد. زنان زاویه نشستن خود را تغییر داده و به ماشین عقبی خیره شده اند. پسربچه و مرد با چشمانی گشاد و بسیار متعجب و شگفت زده که گویی فیلمی هیجانی نگاه می کنند، زن را زیر نظر دارند. از حالت چهره زنان چادر به سر و روبنده زده چیزی مشخص نیست، اما زاویه نشستن آنها حکایت از کنجکاوی بیش از حد دارد…

پراید بژ و دو اتومبیل پشت سرش که با فرکانس های مشترک آهنگ همانندی را پخش می کنند از نیسان وانت سبقت می گیرند…

خارجی. همان مکان قبلی چند کیلومتر جلوتر

یک نیسان وانت آبی در جلو و پراید قبلی در پشت سر او در حال حرکت اند…

داخلی. اتومبیل. هنگام غروب.

سرنشینان نیسان وانت آبی عبارتند از زن مسن یک مرد مسن تر از او و یک دختر شانزده الی هفده ساله. مرد و دختر در انتهای وانت نشسته اند و زن در قسمت جلو. او اتومبیل پشت سر را زودتر می بیند. مرد پاهای خود را با پتو پو شانده است… زن روسری بر سر دارد و ژاکتی از روی لباسش پوشیده اینکه پیراهن یا مانتویی که از زیر ژاکت پوشیده، دیده نمی شود. دختر اما انگار قرار است نیم ساعت دیگر به مدرسه برود؛ رسما مانتو و مقنعه مشکی فرم مدارس بر تن دارد و هدبند زده است… ناگهان زن چشمش به زن سرنشین پراید می افتد که شالش بر دور گردنش افتاده… فورا او را با انگشت به مرد پشت سرش نشان می دهد. مرد تکانی می خورد و با دقت نگاه می کند … دختر هم بی حرکت نگاه می کند و ظاهرا کنجکاوی خاصی نشان نمی دهد…. زن از دور اشاره می کند که شالش را بپوشد… مرد پتو را بر سر می کشد و در انتهای وانت دراز می کشد. بعد از چند لحظه اشاره ی زن حالت تهدید به خود می گیرد … دستش را به حالت تهدید یا نفرین تکان می دهد و چیزهایی می گوید که باد با خود می برد… وقتی نتیجه ای نمی گیرد ونمی تواند تغییری ایجاد کند، او هم به زیر پتویی می خزد که چند لحظه قبل مرد خود را در آن نهان کرد… دختر همان طور بی حرکت و با نگاهی مستقیم به اتومبیل پشت سر نگاه می کند…در چهره اش هیچ چیز نمی توان تشخیص داد. نگاه دانش آموزی را دارد که به دقت به درس گوش می دهد اما معلوم نیست یاد گرفته یا نه….

هیچ نظری موجود نیست: