۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

آن روزها؛ دانشگاه فردوسی

چند روز پیش گذرم افتاد به دانشکده ی سابق ادبیات و علوم انسانی دکتر شریعتی در مشهد که حالا شده جهاددانشگاهی. خوب حالا طبیعتا” تغییرات زیادی کرده؛ یکی از ساختمان های قدیمی که در وسط حیاط بود و اتاق برخی اساتید و دیوارهایش پوشیده از گل ها و گیاهان، کاملا” برچیده شده و بقیه ساختمان ها نیز کارکرد جدیدی پیدا کرده اند. محوطه هم تغییرات عمده¬ای کرده است، اما دوتا از ساختمان های خیلی قدیمی هنوز پابرجاست با همان فرم و دکوراسیوران قبلی و رنگ در و دیوار و… وقتی به سالن یکی از ساختمان ها قدم گذاشتم سعی کردم به یاد بیاورم جنب و جوش گذشته ی این ساختمان را؛ دکتر حائری عزیز را با دانشجویانی که مثل پروانه دور و برش بودند با نگاه هایی سرشار از ستایش و لب هایی لبریز از پرسش. اما آن ها در بیست سال پیش با آن بزرگ¬مرد تنها بودند؛ آن ها انقلابی نبودند و به مسائل، سطحی نگاه نمی کردند، با یادگرفتن جمله ای برنمی آشفتند و با آموختن نظریه ای نمی خواستند نظم جهان به هم ریزند و جهانی نو به جایش نشانند. آن ها آرام، متواضع و بسیار کنجکاو در یادگرفتن و به کاربردن آموخته ها بودند، چندجانبه و با تسامح و بردباری به تاریخ می نگریستند….آینده برایشان آرمانی دورافتاده و اتوپیایی نبود، آینده از لحظاتی و افکاری ساخته می شد که هم اینک در آن شناور بودند اما این صدا در میان هیاهوی شریعتی زدگان و راهپویان استوار بر تغییر انقلابی و یک جانبه نگری تاریخ و جامعه گم می شد و غریبانه می¬نمود و باید زمانی می گذشت تا آن بذرها که دکتر حائری و همانند او در اندیشه ها کاشتند به ثمر نشیند.
به اتاقی سرک می کشم دکتر خواجویان را نشسته بر مسند استادی، بسیار آرام و شکیبا چون علی، خاری در چشم و استخوانی در گلو . از او پرسیدم دکتر چه باید بکنیم با این ارتجاع فراگیر؟- آرام باشید. همین. هیاهو نکنید. بخوانید. مگر نگفته ام علی بیست و پنج سال سکوت کرد؟ این انقلابی گری ها، هیاهوها که به جانتان افتاده، اندیشه تان را می سوزاند… عقاید مخالف را تاب بیاورید…
از دریچه مثلثی شکل کلاس عزیز دیگری را می بینم با صدای پرشوری که از اگزیستانسیالیسم، سوسیالیسم، شب انقلاب پرولتاریا، کرکگارد، هایدگر، سارتر، هگل، مارکس…. می گوید و هیچ آن دریچه را دوست ندارد.
در اتاق دیگر پرچم فمنیست به اهتزاز درآمده و آزادی زنان و حقوق مدنی شان. و تلخی نگاه و تلخی خنده ها؛ که اندیشه ها همه هنوز بوی مردسالاری مزمن می دهد و استاد که دارد ازضریب پایین آموزش زنان در آن زمان سخن می گوید؛ دانشجویی به تمسخر زبان بگشاید که « زنان به لحاظ هوشی کشش نداشته اند، نه که جامعه نخواهد»! واستاد به تلخی و اندوه پاسخش گوید:« تو به لحاظ هوشی کشش نداری که این بفهمی!» و نمی دانم اکنون که سال به سال بر ظرفیت قبولی دخترها در دانشگاه افزوده می شود آن دانشجو چگونه می اندیشد؟…
از پله ها بالا می روم؛ خشم ها، شادی ها، عشق ها، حرمان ها و…

هیچ نظری موجود نیست: