۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

راندن تا کجا؟!


نوروز سپری شد و خانواده های زیادی که فکر می کردند سفر خود یا بستگانشان به آنها آرامش و شادابی می بخشد و سال نو را با انرژی و توان بیشتری شروع خواهند کرد، هنوز در سوگ عزیزانشان نشسته اند. جاده ها همچنان بالاترین نقش را در مرگ ومیر ما ایرانیان ایفا می کنند و همچنان بر مقام اول مرگ ومیر ناشی از تصادفات در جهان تکیه زده ایم. عوامل زیادی را می توان مورد بررسی قرار داد از جمله استاندارد نبودن جاده ها، جامع نبودن قوانین رانندگی، استاندارد نبودن اتومبیلها و نیروی انسانی. اما به نظر می رسد نیروی انسانی مهمترین عامل است؛ سهم عامل انسانی به تنهایی در تصادفات 57 درصد می باشد که 26 درصد با جاده و 6 درصد با عامل وسیله نقلیه هم پوشانی دارد. درحالیکه سهم عوامل جاده و وسیله نقلیه به تنهایی به ترتیب 3 درصد و 2 درصد تعیین شده است.

منظور از نیروی انسانی تاکید بر رفتارشناسی رانندگان، سرنشینان و عابرین پیاده است که رفتارهای هرکدام می تواند در ایجاد تصادفات موثر باشد.

رانندگان: همه ما در خیابانهای فرعی و اصلی داخل شهر با انواع قانون شکنی ها از طرف رانندگان مواجه ایم. عبور از چراغ قرمز، عدم رعایت حق تقدم، عدم رعایت حق عابر پیاده در استفاده از خط کشی های سرچهارراه ها، بوق زدن، عدم رعایت فاصله ایمنی با اتومبیل جلویی، نبستن کمربند ایمنی، استفاده نکردن از آینه ها، چراغ راهنما، با نور بالا در شب حرکت کردن، با تلفن حرف زدن، خوردن، دعوا کردن، …. همگی اشاره به رفتارشناسی راننده ها دارد، که پیامدش ارزش قائل نشدن برای خود، دیگران ومقررات راهنمائی ورانندگی است. وقتی این رفتارها را از سطح کوچه وخیابان های داخل شهر ببریم به جاده ها نتیجه اش جان باختن بر آسفالت جاده ها یا بیمارستانهای امداد است.

سرنشینان: گاهی اتومبیلهای شخصی را می بینیم که 9 الی 10 مسافر را حمل می کنند در حالیکه ظرفیتشان 5 نفر است! آنوقت برویم سر بقیه رفتارها مانند نبستن کمربند ایمنی، پرتاب کردن آشغال و گاهی خالی کردن ظرف آب از شیشه ماشین، با صدای بلند با تلفن صحبت کردن، دعوا کردن با راننده، رفت و آمد کودکان بین صندلی های عقب و جلو، به هیجان آوردن راننده، …

عابرین پیاده: ضمن اینکه به کمبودهای فراوانی در رابطه با ایمنی عابرین پیاده در خیابانها و جاده ها توجه دارم اما رفتارشناسی آنها نیز نباید مورد چشم پوشی قرار گیرد. رفتارهایی مانند استفاده نکردن از پلهای عابر پیاده، استفاده نکردن از خط کشی، بی توجهی به حرکت و سرعت اتومبیلها و شتاب در عبور از خیابان، پوشیدن رنگهای تیره در شب، بازی کردن در وسط خیابان،…

و اما موتورسیکلتها! که داستان خود را دارند و رفتارشناسی ویژه، و خود مفصل بخوان از این مجمل…

حال سئوال این است: با این که به نظر می رسد اکثریت شهروندان از مخاطرات رانندگی و آمار بالای کشتگان ناشی از تصادفات آگاهی دارند، چرا در این رفتارها تغییری ایجاد نمی شود؟

- آیا آنها رفتارهای عجولانه و خارج از مقررات خود را عامل مهمی در ایجاد تصادفات نمی دانند؟

- آیا برای جان خود و دیگران ارزشی قائل نیستند؟ بقول فروید آیا «غریزه مرگ» آنها بیش از «غریزه زندگی»شان است که به رفتارهای خطرناک و مرگ آور منجر می شود؟

- آیا از درک خطر تصادف و مرگ خود و دیگران ناتوانند؟

براستی چرا؟؟

هیچ نظری موجود نیست: