۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

«زن» «حجاب» «جامعه»


حجاب در کشور ما واقعا «مسئله » شده است. مسئله ای ساده اما بی جواب. از ابتدای انقلاب پنجاه و هفت تاکنون مقالات و کتابها و سخنرانی های زیادی با طرح دیدگاههایی به نقد و بررسی یا تایید آن پرداخته اند (البته بیشتر به تایید). این دیدگاهها بیشتر مذهبی، تاریخی و بعضا روانشناسی بوده است، تا جامعه شناسی .

پارادایم مذهبی و بویژه مذهب سنتی به وفور در این زمینه ترکتازی کرده و بدلیل سانسورو نبود آزاد ی بیان و اندیشه، هیچ دریچه ای بر روی نقد نگاه سنتی به حجاب باز نشده و کسانی که نظری ابرازکرده اند مثل اقای طالقانی، در ابتدای انقلاب و بعدها اقای یوسفی اشکوری در کنفرانس برلین، در تندباد حوادث سیاسی پس از آن محو شده است. شاید یکی از دلایل دیگر هم این بوده که طرفداران حقوق زنان وآزادی حجاب علاقه مند بوده اند از دیدگاهی لائیک به موضوع بپردازند تا مذهبی. بهر حال این گفتمان می توانست برای نقد دیدگاه سنتی نقطه ثقل خوبی باشد، زیرا ورود به این عرصه می تواند بسیاری از چالشهایی را که این گفتمان با آن روبرو ست برملا کند.

دیدگاه تاریخی از منظر تاریخ به حجاب می نگرد و حجاب را مساله ای ایرانی و نه صرفا” اسلامی میداند و بدین وسیله می کوشد وجود آن را در حال حاضر توجیه کند. در حالی که مساله ی عمده در حال حاضراجباری بودن آنست و ریشه های تاریخی یا دینی آن تاثیر چندانی بر پیامدهای آن در جامعه امروزی ندارد. این برای کسانی که از طریق ایدئولوژی ملیت گرایی درصدد کمرنگ کردن جریان اسلام گرایی اند می تواند مفید باشد ، نه برای کسانی که درصدد دست یابی به مطالبات اجتماعی برخاسته از نیازهای جامعه امروزی اند. بررسی حجاب در ادوار تاریخی می تواند موضوع پژوهشهای گوناگون قرار گیرد، اما با پژوهشهای مغرضانه نیزنمی توان مسائل و محدودیتهایی را که زنان برای حضور در اجتماع، برای دستیابی به هویت انسانی و امنیت روانی اجتماعی خود لازم دارند ، برطرف نمود.

اما جامعه شناسان و حقوقدانان به طورکلی مسائل دیگری را در حوزه زنان مورد توجه قرار داده اند که گمان می رفته جنبه فوری تر و حیاتی تری دارند. در واقع جامعه شناسان به آثار و پیامدهای تبعیض های جنسیتی مانند آثار اجتماعی طلاق، فرار دختران، اعتیاد، کودکان خیابانی، قتل های خانوادگی، خودکشی زنان، روسپیگری و… نگریسته اند و حقوقدانان به اصلاح قوانین تبعیض آمیز جنسیتی مانند حق طلاق ، حق حضانت فرزندان ، لغوسنگسار، دیه و ارث مساوی با مردان و…. در واقع فراگیری وعمق این تبعیض های جنسیتی در جامعه و پیامدهای فاجعه بار آن در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی و خانوادگی، فرصت نگاه کردن به حجاب را از آنان گرفته است، در نتیجه همواره در محاق مانده است.

اما پرداختن به حجاب از آن نظر اهمیت دارد که بر این باورم این مساله نقطه ثقل بسیاری از مسائل و مشکلات زنان در جامعه است و می خواهم به برخی ابعاد آن از منظر جامعه شناختی نگاهی داشته باشم:

- حجاب به ویژه حجاب اجباری حاکی از نگاه جنسیتی به زن است . در این نگاه زن فاقد قدرت لازم تصمیم گیری برای تشخیص پوشش مناسب خود در نظر گرفته می شود. و در این مورد مردان و بدتر از آن قوه قهریه و نظام سیاسی برایش تصمیم گیری می کنند. این وضعیت به معنای ارائه نقش فرومایگی به زن در حیات اجتماعی و پذیرش او به عنوان موجود جنس دومی است که می توان به راحتی او را از سایر حقوق انسانیش محروم نمود.

علاوه بر این حجاب به زن ارزشی کاذب می بخشد. تشبیه حجاب به صدف و تن زن به مروارید حکایت از آن دارد. درواقع مبنا بر آن گذاشته شده است که اصولا تن زن از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار است و متاسفانه به دلیل تشبیه آن به شی گران قیمتی مانند مروارید، شاید قابل خرید و فروش! این تشبیه آنقدر ذهن را متوجه بدن زن می کند که ناخودآگاه او را عاری از هویت و شخصیت می کند.

یا«زنان بد حجاب عروسکان شیطانند»!جملاتی این چنین که با پیش فرضی بدیهی بیان می شود و اجازه اثبات و ابطال را به مخاطب نمی دهد، بر پایه تخریب هویت زن و نادیده گرفتن او و بدتر از آن خدشه دارکردن هویت او به مدد دیدگاهی عاری از منطق است. زن گاهی موجودی ضعیف و حساس و شکننده تعریف می شود و گاهی موجودی شیطان صفت.

- حجاب اجباری یعنی نگاه اجباری به زن ، یعنی ندیده گرفتن او، یعنی ایکاش او نبود و حالا که هست بهتر که در خانه باشد و حالا که نمی شود در خانه باشد، باید پوشیده باشد. پوشش او را محدود می کند. حجاب نقشهای اجتماعی زن را محدود می کند. این که حجاب مصونیت است و نه محدودیت، باید این گونه اصلاح شود که حجاب محدودیت است و نه مصونیت. مصونیت و محدودیتی که در این جمله بیان می شود مشخص نیست به چه موردی اشاره دارد. اما منظور من از محدودیت صرفا” محدودیت در ایفای نقشهای اجتماعی گوناگون است که زنان به شکلهای مختلف در ساختارهای زندگی اجتماعی خود( خانواده و محیطهای شغلی و هنری و ورزشی و آموزشی و…) با آن مواجه اند.

زنان ایرانی در طول مدت حجاب اجباری خود کوشیده اند ثابت کنند که آنقدر توانمندند که می توانند علیرغم پوشش دست و پا گیر خود در عرصه های اجتماعی ظاهر شوند و در مقابل تفکری که می خواهد آنها به خانه رانده شوند، ایستاده اند. ارزش این کار به جای خود اما نقد آن هم به جای خود لازم است. این حضور و نشان دادن این توانمندیها نباید باعث شود از یاد ببریم که حجاب محدودیت است.

آمارهای خودکشی زنان و قتلها و روسپیگری و فرار از خانه و در به دری و ربوده شدن توسط باندهای مخوفی مانند خفاش شب و… نیز نشان می دهد که حجاب مصونیتی به دنبال نداشته است. مهمترین عاملی که در جامعه امروزی می تواند به زنان مصونیت بخشد، بحث امنیت اجتماعی حضور آنان در جامعه و خانواده به مدد داشتن شغل مناسب، بیمه، درآمد و برخورداری از حقوق انسانی و برابربا مردان است( ارث و دیه برابر و داشتن حق طلاق و حق حضانت فرزندان، منع ازدواج در دوران کودکی و …) این راهکاری است که برای امنیت روانی اجتماعی حضور زنان چه در خانواده و چه در جامعه در اکثریت جوامع- مسلمان و غیر مسلمان- به کار بسته می شود.

- حجاب اجباری نقشهای اجتماعی زن را مخدوش هم می کند به این معنا که در تعریف نقشهای زنان و واگذاری نقشهای اجتماعی متنوع به آنان، در دورتسلسل ناشی از همان دیدگاه عاری از منطق گرفتار می شویم. بدین معنا که براساس نوع حجابی که در جامعه حاکم است، نوع نقشهای زنان تعریف و به آنها واگذار می شود. به همین دلیل مشاغل و گاهی رشته های تحصیلی دانشگاهی، رشته های ورزشی، هنری به مردانه و زنانه تقسیم بندی می شوند. و دور تسلسل اینجا آغاز می شود که وقتی زنان با پوشش اجباری خود ناتوان از ایفای برخی مشاغل یا تحصیل در برخی رشته های دانشگاهی می گردند، این ناتوانی یک ویژگی یا ضعف زیستی تلقی می شود، نه ناشی از محدودیتهای اجتماعی. به همین دلیل است که هنگامی هم که زنان وارد عرصه هایی می شوند که در جامعه ما مردانه تلقی شده اند، نه تنها مورد تشویق قرار نمی گیرند که به سختی پذیرفته می شوند، گویی جای مردان را اشغال کرده اند. این روزها که زنان تا حد اندکی وارد بازار کار شده اند و برخی از مشاغل مردانه (طبق تعریف جامعه مرد سالار) را به عهده گرفته اند، باور برخی برآنست که حضور زنان باعث بیکاری مردان می شود! این تفکر به ظاهر منطقی، بر این امر بی منطق استوار است که اصولا زنان را اعضای اصلی جامعه نمی شمرد و فقط نگران منافع مردان در همه عرصه ها از جمله کار و شغل و درآمد و … است. و در نتیجه زنان همواره در برعهده گرفتن نقشها و ایفای آن با نقشهایی مخدوش مواجهند؛ مانند کسی که در راهی تاریک گام نهاده.

- تاکید بر واژه حجاب و ارزش قلمدادکردن آن از طریق خلق انواع و اقسام شعارها و واژه ها ، برای حل معضلاتی که حجاب اجباری زنان در پی داشته است. در این مورد واژه های های بد حجاب و با حجاب و بی حجاب، بدون مرزبندی مشخص فراگیری بیشتری دارند. به پیامدهایی که این وضعیت بدنبال دارد نمی پردازم. این کلمات با بدیهی انگاشتن ارزشمندی حجاب وایجاد انواع و اقسام برای آن، امکان ابطال و رد آن را از مخاطب می گیرد و گرفتار دور تسلسل می نماید. راه رهایی از دور تسلسلی که در این بحثها ایجاد می شود ایجاد شکاف منطقی بین حجاب و اخلاق(عفاف) است که در جامعه ما برای ارزش بییشتر دادن به حجاب و نه عفاف به عمد درهم آمیخته است.

و نکته آخر آنکه حجاب در جامعه ما بین زن و حضور او در جامعه شکافی عمیق ایجاد کرده است . این شکاف رابطه او را با جامعه به صورتی مبهم، رازآلود، پنهان، بطئی و مخدوش درآورده است.

هیچ نظری موجود نیست: